سبک زندگی اسلامی

 

سبک زندگی اسلامی
مقام معظم رهبری، در این خصوص، می‌فرمایند: «رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است؛ هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد می‌شود.»
یکی دیگر از محققان در این خصوص می‌گوید: «آیا می‌شود سبک زندگی را بدون تعریف اصل زندگی تعریف کرد؟ خیر، باید هدف مشخص باشد هدف از زندگی چیست و بعد می‌توانیم آن سبک زندگی را با توجه به هدف آن ارزیابی کنیم، ولی بعضی فکر می‌کنند این حرف‌ها ساده و پیش پا افتاده است.»
به عبارت دیگر، هر کسی، با واقعیت یا خیالی به زندگی خود معنی می‌بخشد؛ برای یک دانشجوی هیئتی، زندگی کسی که هیئت نمی‌رود بی‌معناست. دیگری نیز با موسیقی به زندگی خود معنا می‌بخشد… صورت زندگی کنونی ما تنها شکل ممکن و بهترین شکل موجود برای زندگی نیست. برخی از بخش‌هایی که امروز آن را جزء ضروریات می‌دانند در گذشته‌ای نه چندان دور اصلاً وجود نداشته است و نیز جای برخی بخش‌ها در زندگی امروزی خالی است که بودنش زندگی را بسیار بهتر می‌کند؛ ولی باید دانست که بودن و نبودن یک بخش در زندگی به عالمی بر می‌گردد که شخص برای خود ساخته است.
اختلاف ماهوی در تعریف از زندگی در فرهنگ غرب و نظام دینی
هرچند به صورت متفرقه در ضمن بحث قبلی به تفاوت دیدگاه‌ها اشاره شد؛ ولی شاید در شکل تفصیلی، بتوان تمام دیدگاه‌ها حول موضوع «زندگی» را ذیل دو دیدگاه کلی جمع ‌آوری نمود که این دو دیدگاه کاملاً در تضاد و تقابل با همدیگر هستند؛ به طوری که اثبات و پذیرش یکی، ناخودآگاه، مساوی و ملازم با رد دیگری خواهد بود.
هر کسی، با واقعیت یا خیالی به زندگی خود معنی می‌بخشد؛ برای یک دانشجوی هیئتی، زندگی کسی که هیئت نمی‌رود بی‌معناست. دیگری نیز با موسیقی به زندگی خود معنا می‌بخشد… صورت زندگی کنونی ما، تنها شکل ممکن و بهترین شکل موجود برای زندگی نیست.
اندیشه ها و نظرگاه های دیگر بر حسب میزان برخورداری از شاخص‌های هر کدام از این دو دیدگاه با درجه‌ای از شدت و ضعف، به این دو دیدگاه دور و نزدیک می‌شوند، ولی آنچه که نقطه‌ی صفر و بیست در حوزه‌ی تئوری در مورد نگاه به زندگی است همین دو دیدگاه است که عبارت‌اند از:
۱. جهان‌بینی مادی:
جهان‌بینی مادی بر اساس نگرش نفی خدا و قیامت از جهان هستی شکل گرفته است. در این جهان‌بینی، تمام هستی در جهان مادی و طبیعی خلاصه شده است که هیچ آفریننده‌ی دارای شعور و ادراک، خارج از عالم ماده ندارد و هر چه هست، در همین عالم ماده است و چیزی به نام ماورای طبیعت و خداوند و عالم دیگر (قیامت و رستاخیز) وجود ندارد و وجود انسان در وجود مادی او خلاصه می‌شود که با مرگ از بین می‌رود یا تغییر به اجزای دیگر مادی می‌شود.
توماس هابز به عنوان نماینده‌ای از این جهان‌بینی می‌گوید: «چیزهایی واقعی هستند که وجود خارجی داشته باشند؛ اینکه می‌گوییم سخاوت خوب است، اشتباه است چون وجود خارجی ندارد.» اصل اندیشه‌ی طرفداران این جهان‌بینی بر اساس سود و منفعت‌ است؛ تفاوت بخل و حرص و… مانند تفاوت علایق در مورد غذا‌ها و رنگ‌ها است و اختلاف در معنای این مفاهیم اخلاقی در حد عقیده است که به دلیل تفاوت جسم‌هاست. بر حسب این دیدگاه، نمی‌شود انسان گرسنه باشد و غذا نخورد؛ نمی‌شود انسان حب دنیا داشته باشد و خود را به مردن دهد، کار‌هایی از قبیل انفاق و ایثار و… حماقت است، کارهایی که به سود دیگران است معنی ندارد، مگر اینکه بیش از سودی که به طرف می‌رسد به خود شخص برسد. خروجیِ این سبک تفکر همان سبک زندگی غربی است. آن‌ها می‌گویند برای لذت بردن هر چه بیشتر از زندگی چه کار باید کرد؟ ‌ـ‌‌البته در اسلام هم لذت حلال وجود دارد‌ـ‌ لذا وقتی با بچه آوردن لذت می‌برند پس خوب است؛ وقتی‌‌ همان بچه آوردن زحمت دارد، پس خوب نیست.
گفتنی است این دیدگاه از حیث نظری به همان گونه­ای است که توصیف شد، ولی در واقع و در عالم خارج شاید تنها تعداد بسیار معدود و اندکی از انسان‌ها را یافت که لائیک به تمام معنا و به کلی منکر عالم غیب و ماورای ماده باشند و مصادیق این جهان‌بینی بیشتر در خود سیستم حکومت‌های غربی و رویکردهای اجرایی و قوانین صادره از آن‌ها خود را نشان می‌دهد تا افراد موجود در آن حکومت‌ها؛ لذا اکثر افرادی که خصوصاً در غرب زندگی می‌کنند و تحت عنوان طرفداران یا اعضای مکتب مادی‌گرایی شناخته می‌شوند، اگرچه به اسلام و آموزه‌های متعالی آن اعتقادی ندارند، لیکن منکر خدا و غیب و مسائل دینی هم به طور کلی نیستند و حتی به مقتضای فطرت انسانی خود، اعمال انسان‌دوستانه و خیرخواهانه‌ی فراوان و قابل توجهی نیز انجام می‌دهند؛ ولی نباید از نظر دور داشت که از نظرگاه این افراد، هرچند به طور مطلق، خداوند و عالم غیب و نیروهای قدسی مردود واقع نشده‌اند؛ لیکن آن‌ها را جایگاهی تأثیر‌گذار در نظام تصمیم‌گیری‌شان، خصوصاً در مواقعی که با منافع مادی‌شان در تضاد باشد، نیست. بر حسب دیدگاه اکثر این افراد، انسان بایستی تمام تلاش خود را انجام دهد تا از زندگی دنیایی که تمام زندگی اوست تمام لذت را ببرد و در دنیایی که هدف نهایی زندگی اوست، به تمام هدفش برسد. مطابق این جهان‌بینی، موضوع آخرت و نظام زندگی پس از مرگ و جزا و پاداش به کلی مردود است و لذا توصیه‌های اخلاقی از انبیا یا حسب فطرت و وجدان انسانی ‌ـ‌در صورت اظهار وجود‌ـ‌ علاوه بر فقدان الگوی عملی، ضمانت و پشتوانه‌ی اجرایی قوی ندارد. (اگر هم در مواردی اندک اعتقاد به معاد باشد، همراه با تحریفات فراوان در ماهیت و چگونگی آن و نظام جزا و پاداش آن است.)
۲. جهان‌بینی الهی:
این جهان‌بینی مبتنی بر سه اصل است: ۱) اعتقاد به خدای یگانه ۲) اعتقاد به معاد و زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت ۳) اعتقاد به بعثت پیامبران توسط خدا برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت. این اصول سه‌گانه در واقع پاسخ‌هایی است به اساسی‌ترین سؤالاتی که برای هر انسان آگاهی مطرح می‌شود: مبدأ هستی کیست؟ پایان زندگی چیست؟ از چه راهی می‌توان بهترین برنامه‌ی زیستن را شناخت؟
تعریفی که مطابق این جهان‌بینی از «زندگی» در دنیا می‌شود، تعریفی جامع و کامل و مردود‌کننده‌ی ادعاها و نگرش موجود در جهان‌بینی مادی است. تفسیر این جهان‌بینی از زندگی مبتنی بر سرشاخه‌ها و سرفصل‌های متعددی است که عمده‌ی آن‌ها به شرح ذیل است:
۱.۲. زندگی دنیوی، ابزاری برای نیل به زندگی اخروی: در جهان‌بینی الهی، زندگی واقعی زندگی اخروی است و زندگی دنیوی همچون ابزار و مزرعه‌ای است که بایستی تا می‌توان در آن کاشت تا در جهان دیگر درو نمود و به هدف اصلی رسید.
شمه‌ای از متون دینی در این زمینه به شرح ذیل است:
حضرت على (علیه السلام): اجْعَلوا ـ‌عبادَ اللّهِ‌ـ اجتهادَکُمْ فی هذِه الدُّنیا التَّزَوُّدَ مِن یومِها القَصیرِ لیومِ الآخِرهِ الطّویلِ ؛ فإنَّها دارُ عَمَلٍ و الآخِرهُ دار ُالقَرارِ و الجَزاءِ؛ بندگان خدا! بکوشید تا از چند روزه دنیا براى آخرت که دوره‌اش دراز و طولانى است، توشه بر گیرید؛ چه، دنیا سراى عمل است و آخرت سراى بقا و جزا (الکافی، ٨/١٧۴/١٩۴)
حضرت على (علیه السلام): إنّما الدُّنیا دارُ مَجازٍ و الآخِرهُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِن مَمَرّکُم لِمَقَرِّکُم؛ همانا دنیا سراى گذر است و آخرت سراى ماندن؛ پس، از گذرگاه خود براى اقامتگاهتان توشه برگیرید (نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ٢٠٣)
حضرت على (علیه السلام): إنّما الدنیا مُنتهى بَصَرِ الأعمى، لا یُبصِرُ مِمّا وراءَها شیئاً و البَصیرُ یَنفُذُها بَصَرُهُ و یَعلَمُ أنّ الدارَ وراءَها، فالبصیرُ مِنها شاخِصٌ و الأعمى إلَیها شاخِصٌ و البصیرُ مِنها مُتزوِّدٌ و الأعمى لها مُتزوِّدٌ؛ همانا دنیا آخرین دید رس انسان کور است و فراتر از آن را نمى‌بیند، اما شخص بینا و با بصیرت نگاهش را از دنیا فراتر مى‌برد و مى‌داند که سراى حقیقى در وراى این دنیاست. پس بینا از دنیا دل برکَند و کور به آن روى آورد. شخصِ با بصیرت از آن توشه بر مى‌دارد و کور براى آن توشه فراهم مى‌آورد (نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ١٣٣)
بر اساس سبک زندگی دینی، اگر دنیا ارزشی دارد، از آن حیث است که می‌تواند ابزاری باشد برای نیل به سعادت اخروی و زندگی واقعی وگرنه به سبب زوال‌پذیری و و توأم بودن آن با سختی‌ها و… ارزش واقعی ندارد و جز بازیچه­ای موقتی برای کسانی که از خدا غافل شده‌اند نیست.
۲.۲. عامل خوشی و سعادت زندگی، یاد خدا: مطابق این جهان‌بینی، خوشی و سعادت زندگی در خوردن و آشامیدن و بهره‌گیری هر چه بیشتر از مواهب مادی نیست، بلکه درقرآن کریم آمده است: «وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکا وَ نَحْشُرُهُ یَومَ القیامَهِ أعمى… و َکَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیَاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَاب ُالاْخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى؛ هر کس که از یاد من دل بگرداند زندگى تنگى خواهد داشت و در روز رستاخیز [نیز] او را نابینا محشور می‌کنیم… و این چنین هر که را زیاده ‌روى کرده و به آیات پروردگارش ایمان نیاورده،سزا مى‌دهیم، هر آینه عذاب آخرت سخت‌تر و پایدارتر است.» (سوره‌ی طه، آیات ١٢۴ تا ١٢٧)

حضرت على (علیه السلام): اُذکُرُوا اللّه َ ذِکراً خالِصاً تَحْیَوا بِهِ أفضَلَ الحیاهِ و تَسلُکُوا به طُرُقَ النجاهِ؛ خدا را خالصانه یاد کنید، تا بهترین زندگى را داشته باشید و با آن راه نجات را بپویید (بحار الأنوار، ٧٨/٣٩/١۶)
۳.۲. بازیچه و بی‌ارزش بودن زندگی مادی دنیوی: اگر دنیا ارزشی دارد، از آن حیث است که می‌تواند ابزاری باشد برای نیل به سعادت اخروی و زندگی واقعی وگرنه به سبب زوال ‌پذیری و و توأم بودن آن با سختی‌ها و… ارزش واقعی ندارد و جز بازیچه‌ای موقتی برای کسانی که از خدا غافل شده‌اند نیست. لذا قرآن کریم می‌فرماید:
وَ ما هذِهِ الْحَیاه ُالدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاْخِرَةَ لَهِی َالْحَیَوَانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ این زندگانى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست. زندگانى واقعى سراى آخرت است، اگر مى‌دانستند. (سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی ۶۴)
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاة َالدُّنْیَا وَ الاْخِرَةُ خَیْرٌ و أبْقَى بلکه زندگى دنیا را بر می‌گزینند، در حالى که آخرت بهتر و ماندگارتر است. (سوره‌ی الأعلى، آیات ١۶ و ١٧)
فَأَمّا مَنْ طَغَى وَ آثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى پس هر که طغیان کرده و زندگى این جهانى را برگزیده، جهنم جایگاه اوست. (سوره‌ی النازعات، آیات ٣٧ و ٣٩)

وَ ما الْحَیاةُ الدُّنْیا إلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أفَلاَ تَعْقِلُونَ و زندگى دنیا چیزى جز بازیچه و لهو نیست و سراى آخرت براى پرهیزگاران بهتر است، آیا نمى‌اندیشید؟» (سوره‌ی أنعام، آیه‌ی ٣٢)
۴.۲. متأثر بودن خوشی و ناخوشی «زندگی» از عوامل غیر مادی: بر حسب جهان­بینی الهی، خوشی و ناخوشی دنیا صرفاً متأثر از بهره‌مندی یا فقدان امکانات مادی دنیوی نیست، بلکه اساساً خوشی و شیرینی زندگی در این دیدگاه تعریف دیگری دارد و عوامل فراهم‌ کننده‌ی مجزایی برای آن تعریف شده است؛ برخی از آن‌ها عبارت است از:
- رسول اکرم (صلی الله علیه و آل): مُداراهُ النّاسِ نِصفُ الإیمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَیشِ؛ مدارا کردن با مردم نصف ایمان است و نرمى و مهربانى کردن با آنان نصف زندگى است (الکافی، ٢/١١٧/۵)

- حضرت على (علیه السلام): ما زالَتْ نِعمَهٌ و لا نَضارَهُ عَیشٍ إلاّ بذُنوبٍ اجتَرَحُوا، إنّ اللّه َ لَیسَ بِظَلاَّمٍ لِلعَبیدِ هیچ نعمتى و هیچ خرّمى زندگى‌اى زایل نشد، مگر به سبب گناهانى که مرتکب شدند؛ زیرا خداوند به بندگان ستم نمى‌کند (الخصال، ۶٢۴/١٠)
- حضرت على (علیه السلام): السّهَرُ أحَدُ الحیاتَینِ شب‌زنده‌دارى یکى از دو زندگى است (غرر الحکم، ١۶٨۴)
- حضرت على (علیه السلام): لا تَهنَأُ حَیَاةٌ مَع مَخافَهٍ و عدمُ العقلِ عدمُ الحیاهِ، و لا تُعاشَرُ الأمواتُ زندگى توأم با ترس گوارا نیست. نابخردى نیز مُردن است و کسى با مردگان معاشرت نمى‌کند (غرر الحکم،ح ۱۴۲۶)
– امام صادق (علیه السلام): یَعیشُ النّاسُ بإحسانِهِم أکثرَ مِمّا یَعیشُونَ بأعمارِهِم و یَموتُونَ بذُنوبِهِم أکثرَ مِمّا یَموتُونَ بآجالِهِم مردم بیش از آنکه با عمر خود زندگى کنند، با احسان و نیکوکارى خویش مى‌زیند و بیش از آن که به سبب فرا رسیدن اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خویش مى‌میرند (بحار الأنوار، ۵/١۴٠/٧)
۵.۲. پرهیز از دلبستگی و توجه افراطی به زندگی دنیوی: استفاده از مواهب مادی در حد نیاز نه تنها اشکالی ندارد، بلکه ضرورت و مقتضای تداوم حیات مادی است؛ ولی هرگونه دلبستگی و توجه افراطی بدان مورد نکوهش واقع شده است:
- رسول اکرم (صلی الله علیه و آل): إنَّ اللّه َ تَعَالى یُعطی الدُّنیا على نِیّهِ الآخِرهِ و أبى أنْ یُعطیَ الآخرهَ على نِیّهِ الدُّنیا خداوند متعال دنیا را با نیّت آخرت [به آدمى] مى‌دهد، اما از دادن آخرت با نیّت دنیا اِبا دارد (جامع‌الصغیر، ١/٢٩٢/١٩١٧)
- رسول اکرم (صلی الله علیه و آل): مَن أصبَحَ و أمسى و الآخِرهُ أکبرُ هَمِّهِ جَعلَ اللّه ُالغِنى فی قلبِهِ و جَمَع لَه أمرَهُ، و لَم یَخرُج مِن الدُّنیا حتّى یَستکمِلَ رزقَهُ و مَن أصبحَ و أمسَى و الدُّنیا أکبرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللّه ُالفَقْرَ بینَ عینَیهِ و شتَّتَ علَیهِ أمْرَه و لَم یَنَلْ مِن الدُّنیا إلاّ ما قُسِمَ لَهُ هر آن کس که در شب و روز بزرگ‌ترین همّش آخرت باشد، خداوند بى‌نیازى را در دل او جاى مى‌دهد و کارش را سامان مى‌بخشد و از دنیا نمى‌رود، مگر وقتى‌که روزى‌اش را کامل دریافت کرده باشد و هر آن کس که شب و روز، بزرگ‌ترین همّش دنیا باشد، خداوند فقر را در بین دو چشم او قرار مى‌دهد (همیشه چشمش گرسنه دنیا است) وکارش را پریشان مى‌سازد و از دنیا به چیزى بیش از قسمت خود نمى‌رسد (بحار الأنوار، ٧٧/١۵١/١٠۴)

رهبری امام خمینی(قدس سره الشریف)

تدریجی بودن روند شکل گیری رهبری حضرت امام خمینی (ره) :

از آغاز نهضت روحانیت در سال ۴۰ تا ۱۹ دی ماه ۵۶ نقطه آغازین ظهور و بروز طوفان سهمگین انقلاب اسلامی شبکه گسترده روحانیت انقلابی و پیرو امام با تلاش های گسترده و غالباً خودجوش، توانسته بود منطق و انگیزه مبارزاتی امام خمینی(ره) را به اقشار مختلف مردم مؤمن و متدین انتقال دهد و نگرش و کنش انقلابی ستیز با رژیم دیکتاتور فاسد و وابسته پهلوی را در جامعه ایجاد کند . البته تلاش های دیگر جریان های فکری و سیاسی در ایجاد فضای مبارزه در اقشار مختلف جامعه، تأثیر فراوانی داشت و رقابت های فکری و سیاسی پنهان در جامعه ، خواه ناخواه زمینه شکل گیری مبارزه ای همگانی را علیه رژیم مساعد می ساخت . شکل گیری تدریجی گروه های خودجوش مبارز در میان اصناف و بازاریان، دانشجویان، معلمان و حتی نظامیان با اعتقاد به جنبه های اجتماعی و سیاسی اسلام و اندیشه های امام(ره) و نیز با توجه روزافزون اقشار مؤثر جامعه به اندیشه و تفکر اسلامی و تعمیق ایمان و آگاهی نسبت به آموزه های اجتماعی اسلام حیطه نفوذ رهبری امام(ره) را گسترش می داد و در میان جریان های رقیب، قدرت اجتماعی برتر را در مقابله با رژیم پهلوی برای پیروان راه امام خمینی (ره) رقم می زد.

تجربه سرنوشت ساز ۱۵ خرداد ۴۲ که پرده ریاکاری و نیرنگ را از چهره رژیم کنار زده بود، حقانیت و درستی گفتمان مبارزاتی امام را در صحنه عمل به اثبات رسانده بود. در این دوران تشدید خفقان، تحکیم پایه های نفوذ همه جانبه استعمار نوپای آمریکا، گسترش فرهنگ ابتذال و انحطاط، تعمیق بی عدالتی ها و تبعیض های آشکار اقتصادی و سیاسی، رشد خودکامگی و استبداد و اقدامات همه جانبه در جهت اسلام ستیزی و اسلام زدایی در جامعه، همگی از علائم درستی راهی بود که امام خمینی(ره) در مقابله با نظام سلطنتی حاکم بر کشور، در پیش گرفته بودند.

صرف نظر از علایق و اعتقادات دینی مردم که پایگاه توده ای گسترده ای را برای نفوذ و تأثیر کلام امام(ره) ایجاد می کرد و نیز زمینه ها و عوامل نارضایتی عمیق و فراگیر در جامعه که بستر مناسب حرکتی انقلابی را فراهم می ساخت ؛ این پرسش مطرح است که چه خصوصیات و ویژگی هایی در گفتمان مبارزاتی امام(ره) وجود داشت که در عرصه رقابت جریان های سیاسی، راه را برای شکل گیری رهبری بلامنازع ایشان در انقلاب، هموار می ساخت؟

بررسی این ویژگی ها، نشان می دهد که رهبری امام(ره) در یک چارچوب کاملاً منطقی و عقلانی شکل گرفته است و در شرایطی که جریانها و چهره های برجسته، سابقه دار و شناخته شده ای خود را برای رقابت با جریان مبارزه اسلامی و رهبری امام خمینی(ره ) مطرح می کردند ، توده و نخبگان جامعه ، روی از آنان برگرداندند و به تدریج رقبا را هم در موضع گفتمان امام و رهبری ایشان قرار دادند ! ملاقات برخی رهبران معروف جریان های رقیب با امام خمینی(ره) در پاریس در اوج انقلاب و یا چند ماه مانده به پیروزی و پذیرش رسمی استراتژی و برنامه سیاسی و انقلابی امام و اذعان عملی به رهبری ایشان، آخرین حلقه های تکمیلی رهبری بلامنازع امام خمینی(ره) بود. این اقدام چه ناشی از پذیرش واقعی مشی و رهبری امام بوده باشد و چه برخاسته از مصلحت اندیشی های ملی و یا حتی صلاحدیدهای حزبی و شخصی، نشان دهنده احراز همان ویژگی ها و خصوصیات در رهبری امام (ره) توسط این چهره ها بوده است و تدریجی بودن تکوین رهبری بلامنازع امام(ره) را ثابت می کند.

البته پیوستن نخبگان جامعه به مشی و رهبری سیاسی امام نیز تدریجاً شکل گرفته است. درخواست پیام از امام(ره) توسط انجمن های اسلامی دانشجویان در خارج از کشور برای گردهمایی های سالانه یا مکاتبات و ملاقات های برخی چهره های برجسته در طول تبعید امام در عراق و ملاقات های فراوانی که امام خمینی(ره) در دوره اقامت حدود چهار ماهه خود در پاریس با شخصیت های مؤثر و یا فرستادگان گروه ها و سازمان های مختلف داشتند حکایت از این حقیقت دارد که اولا : در پیوند امام با امت و توده مردم ، نخبگان و متعهدان جامعه هم نقش قابل ملاحظه ای داشته اند و به طور طبیعی نظر آنان برای جامعه مطرح و مورد توجه بوده است و ثانیاً اعتقاد آنان به امام(ره) و پیوستن به جرگه پیروان ایشان ، با تامل و ارزیابی پس از رسیدن به باوری اطمینان بخش نسبت به آینده روشن و موفق مشی و رهبری ایشان بوده است.

نباید گمان کرد که تنها مرجعیت و پایگاه حوزوی و فقاهتی امام، موقعیت رهبری را برای ایشان فراهم ساخت . اگرچه این جایگاه بسیار مؤثر بود، ولی هم تجربه های تاریخی نهضت ها و جنبش های اجتماعی در تاریخ ما و هم واقعیات دوران انقلاب این نکته را تایید می کند، که این ویژگی اگر جدای از خصوصیات و ویژگی های دیگر ملاحظه شود، هیچ تاثیری در احراز رهبری یک انقلاب و جنبش اجتماعی نخواهد داشت. همزمان با شکل گیری انقلاب در کشور ما، مراجع بزرگوار دیگری نیز در عرصه فقاهت و فتوی حضور داشتند که گستره مقلدان برخی از آنان، کمتر از امام نبود، و شماری از آنان نیز در میدان انقلاب کم و بیش حضور داشتند، ولی هیچگاه ذهن و دل جامعه را به عنوان رهبری به خود جلب نکردند. حتی برخی چهره های موجّه و فرهیخته که از شاگردان و یاران دیرین امام بودند، پس از حصول اعتماد و اطمینان به درستی راه امام (ره)، به یاری ایشان می شتابند و امکانات خود را در تحقق اهداف انقلاب، در اختیار ایشان می نهند.

این نکات همگی بر این واقعیت دلالت دارد که تحقق رهبری بلا منازع حضرت امام (ره) نتیجه منطقی و طبیعی ویژگی ها و خصوصیات مشی سیاسی ورهبری ایشان بوده است، نه ناشی از پیوندهای مرید و مرادی بی منطق و متعصبانه و یا برخاسته از ویژگیهای جسمانی و نفوذ معنوی از نوع صوفیانه و متکی بر جاذبه های کارفرمایی از نوعی که در دیدگاههای ماکس و بر مطرح شده است و کشش های غیر ارادی و غیر منطقی!! البته تأییدات و امدادهای خاص الهی در شکل گیری این پدیده که در جای خود باید بررسی و تحلیل شود واقعیتی است انکارناپذیر، ولی توجه به این واقعیت، هرگز به معنی نادیده گرفتن عوامل و زمینه های طبیعی موضوع نیست.

- رقبای سیاسی حضرت امام خمینی (ره) در عرصه احراز رهبری نهضت :

اگر چه امام (ره) هرگز به مقوله سیاست از زاویه دیدگاههای دنیا مدارانه و قدرت طلبانه نمی نگریست و در عرصه حضور انقلابی خود نیز نسبت به هیچ شخص یا گروهی احساس رقابت نمی کرد و اساسا از چهارچوب پا را دایم های معمولی و شناخته شده سیاست کاملاً منزه بود، ولی این مانع نمی شد که جریان ها، احزاب و شخصیت های مطرح سیاسی با او احساس رقابت نکنند. در روند رو به رشد نهضت اسلامی، و به خصوص از نیمه دوم سال ۵۶ که خیز حرکت انقلابی، به صورت جهشی رشد می کرد، چهره ها یا تشکل هایی وجود داشته که باتکیه بر تجربیات و سابقه مبارزاتی، تکیه گاه گروهی و حزبی، اندیشه ها و نظریات نوگرایانه، حمایت های بین المللی و خاستگاه طبقاتی خود، سهم قابل توجهی رادر ایفای نقش رهبری مبارزات مردم برای خود قائل بودند و نه تنها نقشی اساسی برای امام (ره) در این عرصه تصور نمی کردند، حتی گاه به صراحت از رهبری روحانیت به دلیل «سنتی بودن» آشکارا، انتقاد می کردند و نقش آن را حداکثر به عنوان حلقه رابط و عوامل بسیج کننده توده ها با نهضت ارزیابی می نمودند.

مروری بر فهرست رقبای امام (ره) برای احراز رهبری نهضت، حداقل این نکته را برای اهل نظر روشن می سازد که شکل گیری رهبری بلامنازع و مقتدرانه امام (ره) در جریان انقلاب، امری ساده و سهل نبوده و بدون وجود برجستگی ها و نقاط قوت آشکار در مبانی نظری، اصول رفتاری و شیوه های مدیریتی امام (ره) و نیز توفیق کامل ایشان در تعامل رهبری با مردم و نخبگان، نمی توانست تحقق یابد.

در آستانه حضور سیاسی فعّال و بارز امام(ره) در عرصه مبارزات اجتماعی، سه رقیب عمده برای نهضت روحانیت مشاهده می گردد:

۱-  جریان چپ الحادی و کمونیستی به نمایندگی حزب توده ایران.

۲- جریان راست لیبرالی و ملی گرا به نمایندگی جبهه ملی ایران.

۳- جریان مدعی روشنفکری دینی به نمایندگی نهضت آزادی ایران .

جریان چپ الحادی و مارکسیست لنینیستی حزب توده، باسابقه دو دهه حضور فعال و گسترده در صحنه تحولات سیاسی و با پشتوانه بلوک شرق به سرکردگی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (سابق)، اساسا برای مذهب و روحانیت در عرصه حرکت سیاسی اجتماعی ، نقش و جایگاهی قائل نبوده و بنابر آموزه های ایدئولوژیک خود، مذهب را عامل فریب و تخریب توده ها و نیز روحانیت را قشری واپس گرا و رو به اضمحلال تلقی می کرد. گر چه حزب توده پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به علت افشای خیانت های آن از درون دچار فرو پاشی شده بود، ولی سران و رهبران آن در دامان حمایت های کشورهای سوسیالیستی برای ایفای نقش رهبری جامعه در جهت تحقق جامعه ای سوسیالیستی در انتظار فرصتی مناسب به سر می بردند. مهم تر از آن هواداران فکری و ایدئولوژیک این جریان که اکثرا با مواضع و عملکرد حزب توده هم مخالفت نشان می دادند تلاش می کردند جنبش اجتماعی و سیاسی مردم ایران را به سمت و سوی باورها و تحلیل های خود سوق دهند. حوادث پس از پیروزی انقلاب وافشای چهره ریاکارانه حزب توده نشان داد که چگونه این حزب هم چنان در سودای نقش آفرینی در سرنوشت سیاسی ملت ما بوده است.

جریان راست لیبرالی و ملی گرا، با تکیه بر تجربیات عینی خود در سالهای ۱۳۲۸  تا ۱۳۳۲ و استفاده از شهرت و محبوبیت دکتر مصدق ، خود را متولی جنبش می دانست و رهبران آن با همه اختلافات و رقابت های درونی ، تلاش می کردند نقش جبهه ملی را همچنان حفظ کنند .گرایش این جریان به غرب، امید و باور آنان به وعده ها و روش های لیبرالیستی و محافظ کارانه برای ایجاد تحوّلی مثبت در اوضاع جامعه و روابط برخی از سران آن با عناصر سفارتخانه های غربی ، موجب جلب حمایت های تبلیغاتی و سیاسی برای آنان می شد که این حمایت تبلیغاتی در سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در تحلیل ها و گزارش های خبری رسانه های بیگانه به خصوص رادیو بی بی سی بروز و ظهور می یافت و تلاش این رسانه ها برای بزرگنمایی رهبران جبهه ملی مشهود بود . پذیرش پست نخست وزیری رژیم پهلوی در آخرین روزهای حیات آن توسط یکی از چهره های برجسته جبهه ملی ، در راستای تحقق آرزوی رهبری جنبش بود ، گرچه رهبران جبهه ملی سعی کردند آن را یک اقدام مشخص و مستقل از جبهه ملی نشان دهند.

جریان مدعی روشنفکری دینی که در نظر و عمل ، تز «اسلام منهای روحانیت» را دنبال می کرد، با این گمان که روحانیت آنچنان ظرفیت و توان ندارد که بتواند اقشار تحصیلکرده را جذب جنبش کند، و برتر از آن، رهبری جنبش اگر در اختیار روحانیت باشد، آینده آن مبهم خواهد بود و به خاطر «سنتی بودن رهبری»، توفیقی نصیب جنبش نخواهد شد، خود را بهترین گزینه برای احراز رهبری می دانست. یکی از عناصر برجسته این جریان که اولین رئیس جمهور پس از انقلاب شد در سالهای اخیر منتهی به پیروزی انقلاب صریحاً به نقد رهبری روحانیت پرداخت و البته با مستثنی کردن یکی دو نفر از چهره های برجسته انقلابی، محرمانه نغمه کنار نهادن روحانیت را از رهبری جنبش، ساز کرد. تلاش چهره های شاخص این جریان در اوج پیروزی انقلاب و در قالب دولت موقت، برای جهت دهی مطلوب نظر خود به روند جامعه و عدم التزام به مشی امام راحل(ره) در مدیریت جامعه، دلیلی آشکار بر رقابت آنان با رهبری امام است.

البته این سه جریان، اصلی ترین جریان هایی بودند که در آستانه نهضت روحانیت و ابتدای راه انقلاب، با رهبری رو به تکوین امام خمینی(ره) رقابت می ورزیدند و تا آستانه انقلاب اسلامی پس از آن هم به این رقابت ادامه می دادند. اما علاوه بر اینها در طول ۱۵ سالِ رشد و گسترش و تعمیق نهضت امام خمینی(ره)، رقبای دیگری هم در صحنه رقابت به ظهور پیوستند. این رقبای جدید را هم می توان در سه جریان خلاصه کرد.

۱- جریان سازشکار و متحجرانه در روحانیت، به سردمداری برخی چهره های شاخص در سطح مدعی مرجعیت.

۲- جریان رادیکال و انقلابی به ظاهر اسلامی به نمایندگی سازمان مجاهدین خلق ایران.

۳- جریان رادیکال و انقلابی الحادی و کمونیستی به نمایندگی سازمان چریک های فدایی خلق ایران.

اگرچه جریان اخیر از نظر مبانی بینشی و نیز خاستگاه مبارزاتی، به ترتیب فرزندان جریان مدعی روشنفکری دینی و جریان چپ الحادی به شمار می آمدند که تحت تأثیر شرایط پس از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ به تدریج شکل گرفته بود ولی به لحاظ استراتژی مبارزه با رژیم فاسد، سفاک و وابسته پهلوی، به اسلاف خود پشت کرده و با توصیف آنان به عنوان سازش کاران و مبارزان سنتی فسیل شده در زدو بندهای حزبی و محافظه کارانه، با ارائه تحلیل های عمدتا سطحی و احساساتی و با الهام از جنبش های مسلحانه چپ گرا، مدعی پایه گذاری راه نوینی در مسیر مبارزه سیاسی ملت ایران شدند.

البته نمی توان مشی مبارزه مسلحانه و قهرآمیز را به این دو جریان منحصر دانست. از دو دهه قبل جمعی جوانِ پرشور و شوق و متکی به آموزه ها و انگیزه های صددرصد دینی و مرتبط با روحانیت و حوزه های علمیه، برای برپایی حکومت اسلامی به این شیوه ها روی آورده بودند و به برخی از اقدامات مهم آنان، راه را برای پیشبرد مبارزات ضد استعماری ملت در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت هموار ساخته بود. همچنین از اواخر دهه ۴۰، برخی جوانان متدین و خودجوش که انحرافات فکری سازمان مجاهدین خلق را دریافته بودند به این شیوه روی آوردند و برای مبارزه با رژیم پهلوی، فداکارانه وارد صحنه مبارزه مسلحانه شدند، ولی اینها همه خود را مقلد امام خمینی(ره) و بخشی از جریان جنبش اسلامی تلقی می کردند. اگرچه سازمان مجاهدین خلق ایران، در اوایل فعالیت خود، حمایت بخشی از مبارزان روحانی پیرو امام(ره) را جلب کرده بود و در مواضع و اظهارات خود، این سازمان را در مسیر مبارزات امام(ره) وانمود می کرد، ولی انحرافات فکری و بینشی و نیز ضعف های اخلاقی و معنوی برخی سردمداران آن، بالاخره به استحاله رسمی سازمان و تغییر صریح مواضع اعتقادی آن منجر شد و پرده از نفاق حاکم بر آنان برداشت.

این دو سازمان رادیکال و پیرومشی مسلحانه، در یک نکته با یکدیگر اشتراک داشته ، بدین معنی که آنها تنها خود را برای در دست گرفتن زمام مبارزه مردمی و خلق علیه رژیم شاه ، شایسته می دانستند و بنابر تحلیل های شعاری و سطحی و به ظاهر تند و انقلابی ، هرگونه استراتژی دیگری را برای مبارزه، محکوم می نمودند ، چرا که آن شیوه های دیگر از نظر آنان به ساده انگاری و محافظه کاری متهم بود . بنابراین به طور طبیعی، از دیدگاه این دو جریان مبارزاتی، جایی برای رهبری کسی همچون امام(ره) در صحنه مبارزه سیاسی وجود نداشت.

اما جریانی که از نظر کمّی و کیفی، به مراتب از این دو جریان نام برده قوی تر و گسترده تر در صحنه رقابت حضور داشت، جریان سازشکارانه و متحجرانه ای بود که در حوزه های علمیه و روحانیت شکل گرفت و در طول ۱۵ سال پس از آغاز نهضت اسلامی تا پیروزی انقلاب، با حمایتهای پنهان و آشکار رژیم پهلوی، در مقابل نهضت امام(ره) قرار داشت. این جریان با ظاهری کاملاً دینی و حوزوی، و گاه با اتخاذ شیوه های روشنفکرانه و متجددمآبانه و متناسب با اقتضائات زمان، در خدمت اهداف رژیم پهلوی قرار داشت و تا پیروزی انقلاب و حتی تا سالها پس از آن خود را دوشادوش رهبری امام خمینی(ره) مطرح می ساخت. اشاره ای که امام(ره) به خون دل خوردن خود، برای جریان تحجر فکری در حوزه ها نموده اند، نشانگر عمق چالش این جریان با مشی امام (ره) در عرصه مبارزه سیاسی و اجتماعی، پی برد. به عنوان نمونه، زمانی که امام راحل(ره) استراتژی « سرنگونی رژیم پهلوی » را مطرح می ساخت، سردمداران این جریان ، سخن از  « اجرای قانون اسلامی مشروطه » را به بیان می آوردند .

علاوه بر اینها رژیم پهلوی با در اختیار داشتن همه ابزارهای تبلیغی، فرهنگی و هنری و با اتکا به منابع عظیم ثروت ملی و پشتوانه سیاست و حمایت ابرقدرت ها و در پناه سرسپردگی به آمریکا، از همه شگردها و روشها، برای انزوای امام (ره) در صحنه سیاست و قدرت ، استفاده می کرد و طبعا با تمام توان برای عدم شکل گیری جریان انقلاب اسلامی، همه تلاش خود را به کار می برد. در این میان، جریان های از پیش گفته شده، عمدتا به عنوان ابزاری برای اغراض رژیم پهلوی و تحقق اهداف استعماری آمریکا مورد استفاده یا سوءاستفاده رژیم پهلوی قرار می گرفتند. اسناد و مدارک ساواک نشان می دهد که طراحان تبلیغاتی رژیم پهلوی، چگونه تلاش می کردند که از هر موضوعی برای برانگیختن این رقابت ها استفاده کنند و در جهت تضعیف رهبری امام و روحانیت، بهره برداری نمایند.

بدیهی است که نمی توان اینگونه تلقی کرد که همه چهره ها و شخصیت های به کارگرفته شده برای این هدف با انگیزه سوء و آگاهانه در این دام می افتادند، ولی به هرحال نتیجه یکی بود. این رقابت های فشرده و حاد ، در آستانه انقلاب و شرایط پیچیده و دشوار سال های ۵۶ و ۵۷، می توانست حرکت اسلامی مردم را با ناکامی مواجه سازد . اما چه عوامل و زمینه هایی در رهبری امام خمینی (ره) نهفته بود که در این میدان، رهبری بلامنازع و مقتدرانه امام(ره) را رقم زد.

منبع: مجله اندیشه انقلاب اسلامی ، شماره ۲ .

جنگ نرم

جنگ نرم

این نوع جنگ از فروپاشی شوروی شروع و تاکنون ادامه داشته و متکی بر تهدیدات نرم و قدرت نرم فرهنگی و اجتماعی است. آمریکایی ها با استفده از این نوع جنگ تاکنون موفق به تغییر چندین رژیم سیاسی در کشورهای مورد نظر شدند. انقلاب های رنگی که در چندین کشور بلوک شرق و شوروی سابق رخ داد،در واقع نمونه ای از جنگ نرم است. آمریکایی ها با استفاده از قدرت نرم موفق به تغییر رژیم های سیاسی در کشورهایی چون لهستان، گرجستان، چک اسلواکی، قرقیزستان، اکراین و تاجیکستان گردید. در تمامی این دگرگونی های سیاسی بدون استفاده از ابزار خشونت و صرفا با تکیه بر قدرت نرم و ابزار رسانه، با تغییر در ارزش ها و الگوهای رفتاری از رژیم های سیاسی حاکم مشروعیت‏زدایی گردید و از طریق جنبش‏ های مردمی و ایجاد بی ثباتی سیاسی، قدرت سیاسی جابه جا شد.
جنگ نرم در قالب‏های مختلف مثل: انقلاب مخملی، انقلاب های رنگی (انقلاب نارنجی و…)، عملیات روانی ، جنگ رسانه‏ ای، با استفاده از ابزار رسانه‏ ای (رادیو، تلویزیون، روزنامه و امثال آن) و … توانست نظام سیاسی بعضی از کشورها ـ مانند اوکراین و گرجستان ـ را تغییر دهد.

تعریف جنگ نرم

مفهوم جنگ نرم (Soft Warfare) در مقابل جنگ سخت (Warfare Hard) است و تعریف واحدی كه مورد پذیرش همگان باشد ندارد.

«جان كالینز» تئوریسین دانشگاه ملی جنگ آمریكا، جنگ نرم را عبارت از “استفاده طراحی شده از تبلیغات و ابزارهای مربوط به آن، برای نفوذ در مختصات فكری دشمن با توسل به شیوه هایی كه موجب پیشرفت مقاصد امنیت ملی مجری می شود”، می داند.
ارتش ایالات متحده آمریکا در آیین رزمی خود آن را بدین صورت تعریف نموده است: “جنگ نرم، استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و دیگر اعمالی است كه منظور اصلی آن تاثیرگذاری بر عقاید، احساسات، تمایلات و رفتار دشمن، گروه بی طرف و یا گروههای دوست است به نحوی كه برای برآوردن مقاصد و اهداف ملی پشتیبان باشد”.با عنایت به تعاریف فوق، معروفترین تعریف را به جوزف نای، پژوهشگر برجسته آمریكایی در حوزه “قدرت نرم” نسبت می دهند. وی در سال1990 میلادی در مجله “سیاست خارجی” شماره 80 ، قدرت نرم را “توانایی شكل دهی ترجیحات دیگران” تعریف كرد. تعریفی كه قبل از وی «پروفسور حمید مولانا» در سال 1986 در كتاب “اطلاعات و ارتباطات جهانی؛ مرزهای نو در روابط بین الملل” به آن اشاره كرده بود. با این وجود مهمترین كتاب در حوزه جنگ نرم را جوزف نای در سال2004 ، تحت عنوان “قدرت نرم؛ ابزاری برای موفقیت در سیاست جهانی” منتشر نمود.

بنابراین جنگ نرم را می توان هرگونه اقدام نرم، روانی و تبلیغات رسانه ای كه جامعه هدف را نشانه گرفته و بدون درگیری و استفاده از زور و اجبار به انفعال و شكست وا می دارد. جنگ روانی، جنگ سفید، جنگ رسانه ای، عملیات روانی، براندازی نرم، انقلاب نرم، انقلاب مخملی، انقلاب رنگی و… از اشكال جنگ نرم است .

به عبارت دیگر جنگ نرم مترادف اصطلاحات بسیاری در علوم سیاسی و نظامی می باشد. در علوم نظامی از واژه هایی مانند جنگ روانی یا عملیات روانی استفاده می شود و در علوم سیاسی می توان به واژه هایی چون براندازی نرم، تهدید نرم، انقلاب مخملین و اخیراً به واژه انقلاب رنگین اشاره كرد.در تمامی اصطلاحات بالا هدف مشترك تحمیل اراده گروهی بر گروه دیگر بدون استفاده از راه های نظامی است.

در یك تعریف كامل تر می توان گفت، جنگ نرم یك اقدام پیچیده و پنهان متشكل از عملیات های سیاسی، فرهنگی و اطلاعاتی توسط قدرت های بزرگ جهان برای ایجاد تغییرات دلخواه و مطلوب در كشورهای هدف است

دلایل استفاده از جنگ نرم

انتشار مقاله مشهور «جوزف نای» نظریه‏پرداز آمریکایی تحت عنوان «قدرت نرم» power Soft در فصلنامه آمریکایی foreign policy در سال ۱۹۹۰ دیدگاه جدیدی را به مخاطبان ارائه کرد که براساس آن ایالات متحده به جای آن که از طریق بکارگیری آنچه که قدرت سخت می نامند به انجام کودتای نظامی در کشورهای رقیب اقدام کند؛ تلاش خود را بر ایجاد تغییرات در کشورهای هدف از طریق تأثیرگذاری بر نخبگان جامعه متمرکز می کند.

براین اساس آمریکا می توانست بجای سرمایه گذاری میلیارد دلاری بر تئوری جنگ ستارگان به منظور مقابله با آنچه تهدید شوروی خوانده می شد، به سرمایه گذاری بر نخبگان جامعه شوروی از طرق مختلف اقدام کند. پس از فروپاشی شوروی جوزف نای مقاله دیگری تحت عنوان «کاربرد قدرت نرم» در فصلنامه فارن پالسی در سال ۲۰۰۴ منتشر ساخت که تکمیل کننده نظرات قبلی او متناسب با تغییرات جهان در سال های پس از فروپاشی شوروی و بویژه تحولات ناشی از واقعه یازده سپتامبر در روابط بین الملل بود.

در مقاله مذکور جوزف نای دیدگاه خود را درباره ایجاد تغییرات از طریق به کارگیری دیپلماسی عمومی در کنار بکارگیری قدرت نرم در میان نخبگان جامعه هدف مطرح کرد. بعدها نظرات او تکمیل تر شد و به عنوان دستورالعمل سیاست خارجی آمریکا تحت عنوان بکارگیری «قدرت هوشمند» Smart power به مورد اجرا گذارده شد. براساس این نظریه آمریکا با استفاده از دیپلماسی عمومی و قدرت هوشمند به برقراری نفوذ در بدنه جامعه هدف کمک می کند. این دیدگاه با دستورالعمل های اجرایی که توسط کارشناسان اطلاعاتی آمریکا نظیر دکتر «جین شارپ» تهیه شد، در سطح رسانه های گروهی به مفهوم «انقلاب نرم» معروف شد.

بنابراین جنگ نرم، امروزه مؤثرترین، کارآمدترین و کم هزینه ترین و درعین حال خطرناک ترین و پیچیده ترین نوع جنگ علیه امنیت ملی یک کشور است، چون می توان با کمترین هزینه با حذف تهاجم خود قرار می دهد.

جنگ نرم به روحیه، به عنوان یکی از عوامل قدرت ملی خدشه وارد می کند، عزم و اراده ملت را از بین می برد، مقاومت و دفاع از آرمان و سیاست های نظام را تضعیف می کند، فروپاشی روانی یک ملت می تواند مقدمه ای برای فروپاشی سیاسی- امنیتی و ساختارهای آن باشد. جوزف نای قدرت نرم را شیوه غیرمستقیم رسیدن به نتایج مطلوب بدون تهدید یا پاداش ملموس می داند. این شیوه غیرمستقیم رسیدن به نتایج مطلوب قدرت است. بر این پایه یک کشور می تواند به مقاصد موردنظر خود در سیاست جهانی نایل آید، چون کشورهای دیگر، ارزش های آن را می پذیرند، از آن تبعیت می کنند، تحت تأثیر پیشرفت و آزاداندیشی آن قرار می گیرند و در نتیجه خواهان پیروی از آن می شوند. در این مفهوم آنچه مهم تلقی می شود، تنظیم دستورالعملی است که دیگران را جذب کند. بنابراین جنگ نرم از یکسو توانایی کسب آنچه که می خواهید از طریق جذب کردن نه از طریق اجبار و یا پاداش می باشد ( و از سوی دیگر نشان دهنده ، تفاوت های عمده آن با جنگ سخت می باشد.

تفاوت‏ های جنگ نرم و جنگ سخت

1- حوزه تهدید نرم اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است، در حالی كه حوزه‌ تهدید سخت امنیتی و نظامی می‌باشد؛

2- تهدیدهای نرم پیچده و محصول پردازش ذهنی نخبگان و بنابراین اندازه‌گیری آن مشكل است، در حالی كه تهدیدهای سخت؛ عینی، واقعی و محسوس است و می‌توان آن را با ارائه برخی از معیارها اندازه‌گیری كرد؛

3- روش اعمال تهدیدهای سخت، استفاده از زور و اجبار است، در حالی كه در نرم ، از روش القاء و اقناع بهره‌گیری می‌شود. و تصرف و اشغال سرزمین است در حالی كه در تهدید نرم ، هدف تاثیر‌گذاری بر انتخاب‌ها، فرآیند تصمیم‌گیری و الگوهای رفتاری حریف و در نهایت سلب هویت‌های فرهنگی است؛

4- مفهوم امنیت در رویكردهای نرم شامل امنیت ارزش‌ها و هویت‌های اجتماعی می‌شود، در حالی كه این مفهوم در رویكردهای سخت به معنای نبود تهدید خارجی تلقی می‌گردد.

5- تهدیدهای سخت، محسوس و همراه با واكنش برانگیختن است، در حالی كه تهدیدهای نرم به دلیل ماهیت غیر عینی و محسوس آن، اغلب فاقد عكس‌العمل است.

6-مرجع امنیت در حوزه تهدیدهای سخت، به طور عمده دولت‌ها هستند، در حالی كه مرجع امنیت در تهدیدهای نرم محیط فروملی و فراملی (هویت‌های فروملی و جهانی) است؛

7- كاربرد تهدید سخت در رویكرد امنیتی جدید عمدتاً مترادف با فروپاشی نظام‌های سیاسی- امنیتی مخالف یا معارض است، در حالی كه كاربرد تهدید نرم در رویكردهای امنیتی جدید علیه نظام‌های سیاسی مخالف یا معارض، مترادف با فرهنگ‌سازی و نهادسازی در چارچوب اندیشه و الگوهای رفتاری نظام‌های لیبرال و دموكراسی تلقی می‌شود.

جنگ نرم نیز همانند جنگ سخت اهداف مختلفی دارد و قاعدتا هدف غایی هر دو آنها تغییر كامل نظام سیاسی یك كشور است كه البته با اهداف محدودتر هم انجام می گیرد. در حقیقت جنگ نرم و جنگ سخت یك هدف را دنبال می كنند و این وجه مشترك آنهاست، در هر صورت هدف اصلی این جنگ، اعمال فشار برای ایجاد تغییر در اصول و رفتار یك نظام و یا به طور خاص تغییر خود نظام است.

اهداف جنگ نرم

1- استحاله فرهنگی در جهت تأثیرگذاری شدید بر افكار عمومی جامعه مورد هدف با ابزار خبر و اطلاع رسانی هدفمند و كنترل شده كه نظام سلطه همواره از این روش برای پیشبرد اهداف خود سود جسته است.

2- استحاله سیاسی به منظور ناكارآمد جلوه دادن نظام مورد هدف و تخریب و سیاه نمایی اركان آن نظام.

3- ایجاد رعب و وحشت از مسائلی همچون فقر، جنگ یا قدرت خارجی سركوبگر و پس از آن دعوت به تسلیم از راه پخش شایعات و دامن زدن به آن برای ایجاد جو بی اعتمادی و ناامنی روانی.

4- اختلاف افكنی در صفوف مردم و برانگیختن اختلاف میان مقام های نظامی و سیاسی كشور مورد نظر در راستای تجزیه سیاسی كشور.

5- ترویج روحیه یاس و ناامیدی به جای نشاط اجتماعی و احساس بالندگی از پیشرفت های كشور.

6- بی تفاوت كردن نسل جوان به مسائل مهم كشور.

7- كاهش روحیه و كارآیی در میان نظامیان و ایجاد اختلاف میان شاخه های مختلف نظامی و امنیتی.

8- ایجاد اختلاف در سامانه های كنترلی و ارتباطی كشور هدف.

9- تبلیغات سیاه (با هدف براندازی و آشوب) به وسیله شایعه پراكنی، پخش تصاویر مستهجن، جوسازی از راه پخش شب نامه ها و…

10- تقویت نارضایتی های ملت به دلیل مسائل مذهبی، قومی، سیاسی و اجتماعی نسبت به دولت خود به طوری كه در مواقع حساس این نارضایتی ها زمینه تجزیه كشور را فراهم كند.

11- تلاش برای بحرانی و حاد نشان دادن اوضاع كشور از راه ارائه اخبار نادرست و نیز تحلیل های نادرست و اغراق آمیز.

جنگ نرم به ابزارها و امکاناتی نیازدارد تا بتواند به اهداف خود جامه عمل بپوشاند.

ابزارهای جنگ نرم

جنگ نرم با پشتوانه قدرت نرم انجام می گیرد. بنابراین تمامی ابزارهای حامل قدرت نرم را باید به عنوان ابزارهای جنگ نرم مورد توجه و شناسایی قرار داد. این ابزارها انتقال دهنده پیام ها با اهداف خاص هستند. در عصر ارتباطات با تنوع ابزاری برای انتقال پیام از یك نقطه به نقطه دیگر هستیم. رسانه ها شامل رادیو، تلویزیون و مطبوعات، عرصه های هنر شامل سینما، تئاتر، نقاشی، گرافیك و موسیقی، انواع سازمان های مردم نهاد و شبكه های انسانی در زمره ابزار جنگ نرم به شمار می‏آیند.

با توجه به اینكه در جنگ نرم از ابزار مختلفی استفاده می شود می توان گفت كه به همان نسبت نیز گروه های مختلفی را مورد هدف و مبارزه قرار می دهد.

چه افراد و تشكل‏هایی هدف جنگ نرم هستند؟

همه افراد جامعه می‏توانند بخش های مشخصی باشند كه مورد نظر راه اندازان جنگ نرم قرار گرفته اند و البته این موضوع وابسته به هدفی است كه بانی جنگ نرم آن را دنبال می كند. اقشار مورد نظر بانیان جنگ نرم بستگی به هدف آنها دارد كه میان مدت است یا عمومی و با توجه به هدف اقشار را تحت نظر می گیرند اما در حالت كلی می توان گفت كه گروه های هدف در جنگ نرم، رهبران، نخبگان و توده های مردم هستند. نخبگان نیروهای میانی را تشكیل می دهند و می توانند به عنوان تصمیم گیران و تصمیم سازان یك حكومت مطرح باشند. نخبگان جامعه مدنی مانند رهبران احزاب و… هم با آشفتگی ذهنی خود، می توانند ترس را به ذهن مردم انتقال دهند، وحشت ایجاد كنند و روحیه ملت را درهم بشكنند.

در بعضی موارد برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود گروه ها و اشخاص خاص و تأثیرگذار را مورد هدف قرار می دهند و از آن گروه یا فرد برای رسیدن به اهداف خود استفاده می كنند. مانند استفاده از قومیت های مختلف یا خواص و نخبگان فرهنگی وعلمی.
با توجه به اینكه در جنگ نرم از ابزارهای رسانه ای، فرهنگی و علمی استفاده می شود پوشش آن برای طبقات مختلف بیشتر و متفاوت تر است. جنگ رسانه ای می تواند توده های مردم را تحت تأثیر قرار بدهد و به همین شكل در جنگ علمی نخبگان را مورد هدف قرار دهد. افراد مورد نظر جنگ های نرم وابسته به هدف جنگ های نرم نیستند بلكه به دلیل اینكه در جنگ نرم ابزارهای مختلفی مورد استفاده قرار می گیرد در نتیجه افراد بیشتری درگیر می شوند اما در جنگ سخت كه تنها ابزار مورد استفاده ابزار نظامی است تنها گروه های نظامی (و در موارد معدودی غیر نظامیان) در طرف مقابله قرارمی گیرند.

در جنگ نرم علاوه بر استفاده از ابزارهای رسانه های، فرهنگی و علمی برای نفوذ در طبقات و اقشار مختلف از تاکتیک های متنوعی مختلفی استفاده می شود.

تاكتیك‏ های جنگ نرم

1- برچسب زدن: بر اساس این تاكتیك، رسانه ها، واژه های مختلف را به صفات مثبت و منفی تبدیل كرده و آنها را به آحاد یا نهادهای مختلف نسبت می دهند.

2- تلطیف و تنویر: از تلطیف و تنویر (مرتبط ساختن چیزی با كلمه ای پر فضیلت) استفاده می شود تا چیزی را بدون بررسی شواهد بپذیریم و تصدیق كنیم.

3- انتقال: انتقال یعنی اینكه اقتدار، حرمت و منزلت امری مورد احترام به چیزی دیگر برای قابل قبول تر كردن آن منتقل شود.

4. تصدیق: تصدیق یعنی اینكه شخصی كه مورد احترام یا منفور است بگوید فكر، برنامه یا محصول یا شخص معینی خوب یا بد است. تصدیق فنی رایج در تبلیغ، مبارزات سیاسی و انتخاباتی است.

5- شایعه: شایعه در فضایی تولید می شود كه امكان دسترسی به اخبار و اطلاعات موثق امكان پذیر نباشد.

6- كلی‏ گویی: محتوای واقعی بسیاری از مفاهیمی كه از سوی رسانه های غربی مصادره و در جامعه منتشر می شود، مورد كنكاش قرار نمی گیرد. تولیدات رسانه های غربی در دو حوزه سیاست داخلی و خارجی، مملو از مفاهیمی مانند جهانی شدن، دموكراسی، آزادی، حقوق بشر و… است. اینها مفاهیمی هستند كه بدون تعریف و توجیه مشخص، در جهت اقناع مخاطبان در زمینه ای مشخص بكار گرفته می‏شوند.

7- دروغ بزرگ: این تاكتیك قدیمی كه هنوز هم مورد استفاده فراوان است، عمدتاً برای مرعوب كردن و فریب ذهن حریف مورد استفاده قرار می‏ گیرد.

8- پاره حقیقت‏ گویی: گاهی خبر یا سخنی مطرح می شود كه از نظر منبع، محتوای پیام، مجموعه ای به هم پیوسته و مرتب است كه اگر بخشی از آن نقل و بخشی نقل نشود، جهت و نتیجه پیام منحرف خواهد شد.
9- انسانیت‏ زدایی و اهریمن‏سازی: یكی از موثرترین شیوه های توجیه حمله به دشمن به هنگام جنگ (نرم و یا سخت)، «انسانیت‏زدایی» است. چه اینكه وقتی حریف از مرتبه انسانی خویش تنزیل یافت و در قامت اهریمنی در ذهن مخاطب ظاهر شد، می توان اقدامات خشونت آمیز علیه این دیو و اهریمن را توجیه كرد.

10- ارائه پیشگویی‏ های فاجعه ‏آمیز: در این تاكتیك با استفاده از آمارهای ساختگی و سایر شیوه های جنگ روانی (از جمله كلی‏گویی، پاره حقیقت‏گویی، اهریمن‏سازی و …) به ارائه پیشگویی‏های مصیبت‏بار می‏پردازند كه بتوانند حساسیت مخاطب را نسبت به آن افزایش داده و بر اساس میل و هدف خویش افكار وی را هدایت نمایند.+

11- قطره ‏چكانی: در تاكتیك قطره‏چكانی، اطلاعات و اخبار در زمان های گوناگون و به تعداد بسیار كم و به صورتی سریالی ولی نا منظم در اختیار مخاطب قرار می گیرد تا مخاطب نسبت به پیام مربوطه حساس شده و در طول یك بازه زمانی آن را پذیرا باشد.
12- حذف و سانسور: در این تاكتیك سعی می شود فضایی مناسب برای سایر تاكتیك های جنگ نرم به ویژه شایعه خلق شود تا زمینه نفوذ آن افزایش یابد. در این تاكتیك با حذف بخشی از خبر و نشر بخشی دیگر به ایجاد سوال و مهمتر از آن ابهام می پردازند و بدین ترتیب زمینه تولید شایعات گوناگون خلق می شود.

13- جاذبه های جنسی: استفاده از غریزه‏ ی جنسی و نمادهای اروتیكال از تاكتیك‏های مهم مورد استفاده رسانه های غربی است به طوری كه می توان گفت اكثر قریب به اتفاق برنامه های رسانه های غربی از این جاذبه در جهت جذب مخاطبان خویش به ویژه جوانان كه فعالترین بخش جامعه هستند، بهره می‏گیرند.

14- ماساژ پیام: در ماساژ پیام، از انواع تاكتیك های گوناگون (حذف، كلی گویی، پاره حقیقت گویی، زمان بندی، قطره چكانی و…) جنگ نرم استفاده می شود تا پیام بر اساس اهداف تعیین شده شكل گرفته و بتواند تصویر مورد انتظار را در ذهن مخاطب ایجاد كند. در واقع در این متد ، پیام با انواع تاكتیك ها ماساژ داده می شود كه از آن مفهوم و مقصودی خاص برآید.

15- ایجاد تفرقه و تضاد: ازجمله اموری كه در فرآیند جنگ نرم مورد توجه واقع می شود، تضعیف از طریق تزریق تفرقه در جامعه هواداران و حامیان حریف است. ایجاد و القاء وجود تضاد و تفرقه در جبهه رقیب باعث عدم انسجام و یكپارچگی شده و رقیب را مشغول مشكلات درونی جامعه حامیان خود می كند و از این طریق از اقتدار و انرژی آن كاسته و قدرتش فرسوده شود.

16- ترور شخصیت: در جنگ نرم بر خلاف جنگ سخت ، ترور فیزیكی جای خود را به ترور شخصیت داده است. در زمانی كه نمی‏توان و یا نباید فردی مورد ترور فیزیكی قرار گیرد با استفاده از نظام رسانه ای و انواع تاكتیك ها از جمله بزرگ نمایی، انسانیت‏زدایی و اهریمن سازی، پاره حقیقت گویی و… وی را ترور شخصیت می كنند و از این طریق باعث افزایش نفرت عمومی و كاهش محبوبیت وی می شوند. دشمنان انقلاب و نظام اسلامی نیز با استفاده از این تاكتیك و بهره گیری از ابزار طنز، كاریكاتور، شعر، كلیپ های كوتاه و… كه عموماً از طریق اینترنت و تلفن همراه ، پخش می شود به ترور شخصیت برخی افراد سیاسی و فرهنگی موجه و معتبر در نزد مردم می پردازند.

17- تكرار: برای زنده نگه داشتن اثر یك پیام با تكرار زمان بندی شده، سعی می كنند این موضوع تا زمانی كه مورد نیاز هست زنده بماند. در این روش با تكرار پیام، سعی در القای مقصودی معین و جا انداختن پیامی در ذهن مخاطب دارند.

18- توسل به ترس و ایجاد رعب: در این تاكتیك از حربه تهدید و ایجاد رعب و وحشت میان نیروهای دشمن، به منظور تضعیف روحیه و سست كردن اراده آنها استفاده می شود. متخصصان جنگ نرم، ضمن تهدید و ترساندن مخاطبان به طرق مختلف به آنان چنین القاء می كنند كه خطرات و صدمه های احتمالی و حتی فراوانی بر سر راه آنان ممكن كرده است و از این طریق، آینده ای مبهم و توام با مشكلات و مصائب برای افراد ترسیم می كنند.

19- مبالغه: مبالغه یكی از روشهایی است كه با اغراق كردن و بزرگ نمایی یك موضوع، سعی در اثبات یك واقعیت دارد. كارشناسان جنگ روانی، از این فن در مواقع و وقایع خاص استفاده می كنند. غربی ها همواره با انعكاس مبالغه آمیز دستاوردهای تكنولوژیك خود و اغراق در ناكامی های كشورهای جهان اسلام سعی در تضعیف روحیه مسلمانان در تقابل با تمدن غربی دارند.

20- مغالطه: مغالطه شامل گزینش و استفاده از اظهارات درست یا نادرست، مشروح یا مغشوش و منطقی یا غیرمنطقی است، به این منظور كه بهترین یا بدترین مورد ممكن را برای یك فكر، برنامه ، شخص یا محصول ارائه داد. متخصصین جنگ نرم، مغالطه را با «تحریف» یكسان می دانند. این روش ، انتخاب استدلال ها یا شواهدی است كه یك نظر را تایید می كند و چشم پوشی از استدلال ها یا شواهدی كه آن نظر را تائید نمی كند

اصول و روش‏های مقابله با جنگ نرم

اما چه کار کنیم تا بتوانیم با بهره‏گیری از ساز و کارهای مختلف از اعمال تهدیدات نرم پیشگیری کنیم و یا از دامنه اثرات اجتماعی فرهنگی و سیاسی آن ها را کاست و یا از میان برد.

برای مقابله با جنگ نرم، نخست باید ویژگی‌های این نوع جنگ را آنالیز كرده و خوب بشناسیم و بدانیم كه جنگ نرم با جنگ سخت، چه تفاوت‌هایی دارد. آنچه در جنگ سخت مورد هدف قرار می‌گیرد، جان انسان‌ها، تجهیزات، امكانات و بناهاست كه معمولا در این مواقع با استفاده از همین مسائلی كه مورد هدف قرار گرفته است، افكار عمومی علیه دشمن فعال می‌شود، در حالی كه در جنگ نرم آن چه هدف قرار می‌گیرد، افكار عمومی است.

برای دستیابی به این هدف، باید بیش از گذشته رسانه‌ها را مورد توجه قرار دهیم و افكار عمومی داخلی و جهانی را نسبت به دروغ‌پردازی رسانه‌های خارجی، آگاه كنیم.

این دو مهم فقط با تقویت رسانه‌های خودی و تلاش برای بین‌المللی كردن این رسانه‌ها، میسر است. دیپلماسی رسانه‌ای در سیاست خارجی هر كشور به دو صورت تحقق می‌یابد؛ یكی مدیریت رسانه‌ها توسط سازمان‌های دیپلماتیك رسمی كشور و دیگری به صورت خودجوش و در راستای سیاست‌های كلان كشورها.

هر ملتی و كشوری دارای منابع قدرت نرم است كه شناسایی و تقویت و سازماندهی آن ها می تواند براساس یك طرح جامع تبدیل به یك فرصت و هجوم به دشمنان طراح جنگ نرم شود. به عنوان مثال، منابع قدرت نرم در ایران را می توانیم «ایدئولوژی اسلامی»، «قدرت نفوذ رهبری»، «حماسه‏آفرینی‏ها» و «درجه بالای وفاداری ملت به حكومت» برشمریم.

برخی راه‏ های مقابله با جنگ نرم

1. گسترش دامنه و شمول فعالیت‏های فرهنگی.

2. افزایش محصولات فرهنگی تأثیرگذار بر جامعه و جوانان.

3. ایجاد راه‏های مشروع برای ارضاء نیازهای مردم.

4. استفاده از دیپلماسی عمومی.

5. استفاده از راهبردهای ویژه در مورد اقوام و اقلیت‏ها: اقلیت‏های جامعه اغلب به سبب داشتن احساس نابرابری، مستعد مخالفت‏ورزی علیه نظام حاكم هستند و دشمنان فرامنطقه ای یكی از میدان های فعالیت خود را در كشورهایی كه دارای تنوع قومیت هاست، قرار می دهند. اما زمانی كه نظام مستقر با انجام راهبردهای مناسب در مناطق محروم و دور از مركز و اختصاص بودجه های لازم در قالب طرح های توسعه همه جانبه خصوصا طرح های اشتغال زا و به كارگیری مدیریت های توانمند در این مناطق و با روحیه جهادی و بسیجی مشغول خدمت به مردم شدند، می توانند آن احساس را كم كنند یا از میان بردارند.

6. عملیات روانی متقابل: در مقابله با جنگ نرم نبایستی منفعلانه عمل كرد. عاملان تهدید نرم از انواع تبلیغات، فنون مجاب سازی روش های نفوذ اجتماعی و عملیات روانی به منزله روش های تغییر نگرش ها، باورها و ارزش های جامعه هدف استفاده می كنند. انجام تبلیغات هوشمندانه، سریع با قدرت منطق و اندیشه و احاطه ذهنی بر مخاطبان جنگ نرم می تواند یكی از روش‏های مقابله باشد.

7. آگاهی‏ بخشی عمومی.

منابعی برای مطالعه بیشتر:

1. نام كتاب : قدرت نرم ؛ ابزارهای موفقیت در سیاست بین الملل
تألیف: جوزف اس. نای
مترجم: سید محسن روحانی ـ مهدی ذوالفقاری (با مقدمه دكتر اصغر افتخاری)
ناشر: تهران ـ دانشگاه امام صادق(ع) ـ 1389
شابك : 2ـ63ـ5574ـ600ـ978
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

2. نام كتاب: جنگ نرم
تألیف: داوود رنجبران
ناشر: تهران ـ ساحل اندیشه ـ 1388
شابك: 4ـ26ـ5117ـ600ـ978
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

3. نام كتاب: دیپلماسی عمومی نوین ؛ كاربرد قدرت نرم در روابط بین‏الملل
تألیف: ژان میلسن و همكاران
ترجمه: دكتر رضا كلهر ـ سید محسن روحانی
ناشر: تهران ـ دانشگاه امام صادق(ع) ـ 1389
شابك: 9ـ77ـ7746ـ964ـ978
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

4. نام كتاب: جنگ نرم
تألیف: احمد حسین شریفی
ناشر: قم ـ انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ـ 1389
شابك : 3ـ495ـ411ـ964ـ978
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

5. نام كتاب: قدرت نرم و سرمایه اجتماعی (با مطالعه موردی بسیج)
تألیف : دكتر اصغر افتخاری و همكاران
ناشر : تهران ـ دانشگاه امام صادق(ع) ـ 1389

850 میلیون برگه رای در چهل سال بر گزاری انتخابات

850میلیون برگه رای در چهل سال برگزاری انتخابات

برگزاری انتخابات در ایران عمری طولانی‌تر از انقلاب اسلامی دارد اما با پیروزی انقلاب، انتخابات از حالت نمایشی خارج و به عرصه رقابت جدی نیروهای سیاسی و اجتماعی برای جابجایی مسالمت آمیز قدرت تبدیل شد.

به گزارش ایسنا، ۷۲ سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، نخستین انتخابات در ایران یعنی اولین دوره انتخابات مجلس ملی در تابستان سال ۱۲۸۵ شمسی برگزار شد. البته طبق نظام‌نامه انتخابات، انتخاب کنندگان در ایران منحصراً از ۶ طبقه شاهزادگان قاجاریه، علمای اعلام و طلّاب، اعیان و اشراف، تجّار و مالکین، کشاورزان و اصناف بودند. استبداد رضاشاهی نهاد نوپای انتخابات در ایران را به شدت تحت تأثیر خود قرار داد. پهلوی اول نظارت کاملی بر انتخابات داشت و تا جایی که توانست مانع حضور نمایندگان مستقل از دربار در مجلس ملی شد هر چند در همین دوره نیز شهید مدرس بر خلاف میل رضاشاه به مجلس راه یافت.

با اشغال ایران توسط متفقین و خروج رضا شاه از ایران، انتخابات تا حدودی از نظارت دربار خارج شد. در فاصله سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ شاهد برگزاری انتخابات نسبتاً آزاد هستیم که نتیجه آن حضور دکتر مصدق و نمایندگان جبهه ملی در مجلس و پیگیری مساله ملی شدن صنعت نفت است هر چند در همین مقطع نیز دربار تا آنجا که قدرت داشت، در انتخابات بخصوص در شهرهای کوچک دخالت می‌کرد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد، انتخابات کاملاً در اختیار شاه و دربار بود و لیست نمایندگان قبل از آغاز رأی‌گیری در اختیار فرمانداری‌ها قرار می‌گرفت. مسأله‌ای که بارها در خاطرات اسدالله علم و سایر درباریان نیز بدان اشاره شده است. البته همین «فقدان آزادی سیاسی» موجب شد که مطالبه «آزادی» در رأس مطالبات انقلاب اسلامی قرار بگیرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی، در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین سال ۵۸ نخستین همه‌پرسی برگزار شد. ۹۸ درصد از واجدین شرایط در این همه‌پرسی شرکت کردند و به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند. اصل ششم قانون اساسی که در آذر ۵۸ به تأیید مردم رسیده بود تاکید کرد که «در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکاء آرای عمومی اداره شود، از راه انتخابات: انتخاب رئیس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظایر این‌ها، یا از راه همه پرسی در مواردی که در اصول دیگر این قانون معین می‌گردد.»

در چهل سال گذشته، مردم ۳۶ بار برای تعیین سرنوشت خود پای صندوق‌های رأی آمده‌اند. سه همه‌پرسی، یک انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، ده دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، پنج دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری، پنج دوره انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا و دوازده دوره انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شده و حدود ۸۵۰ میلیون برگه رأی توسط مردم به داخل صندوق‌های رأی ریخته شده است.(این آمار بدون در نظر گرفتن دور دوم انتخابات یا انتخابات میان‌دوره‌ای است)

انتخابات در این چهل سال با حضور و رقابت نیروهای سیاسی و اجتماعی برگزار شد و انتخابات به محلی برای جابجایی مسالمت آمیز قدرت میان جریان‌های سیاسی کشور شد. مردم هم همواره از ساعات اولیه انتخابات، در صف‌های اخذ رأی حضور داشتند. صف‌های مردم همیشه از سوژه‌های مورد علاقه رسانه‌های خارجی بود که انتخابات ایران را به صورت ویژه پوشش خبری می‌دادند. البته در کنار این رقابت، به نحوه برگزاری انتخابات از سوی جریان‌های سیاسی انتقاداتی وارد شده است از جمله در نحوه ثبت‌نام در انتخابات، هزینه‌های انتخاباتی، نحوه رسیدگی به صلاحیت نامزدهای انتخابات و نحوه رأی‌گیری.

وجود برخی اشکالات در نظام انتخابات کشور موجب شد که دولت بر اساس سیاست‌های کلی انتخابات ابلاغی رهبر معظم انقلاب، لایحه جامع انتخابات را تهیه کند. این لایحه در مراحل نهایی تکمیل بوده و بزودی برای تصویب به مجلس شورای اسلامی ارسال می‌شود. البته نظارت استصوابی شورای نگهبان مهم‌ترین انتقادی است که به برگزاری انتخابات از سوی برخی جریان‌های سیاسی وارد می‌شود. مسلماً برطرف کردن اشکالات انتخابات و افزایش کیفیت برگزاری انتخابات موجب افزایش سطح نخبگی نهادهایی می‌شود که با رأی مردم انتخاب می‌شوند.

ما در این گزارش مروری اجمالی بر انتخابات و همه پرسی‌های برگزار شده در چهل سال گذشته داشته و زمان برگزاری انتخابات، میزان و درصد مشارکت، اتفاقات مهم در انتخابات و برنده‌ها و بازنده‌های انتخابات را مرور می‌کنیم.

همه‌پرسی قانون اساسی

فروردین سال ۵۸ نخستین باری است که مردم پس از پیروی انقلاب به پای صندوق‌های رأی رفتند. همه‌پرسی جمهوری اسلامی در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین ۵۸ برگزار شد و با شرکت ۲۰ میلیون و ۴۴۰ هزار و ۱۰۸ نفری مردم، میزان مشارکت به ۹۸ درصد رسید. مردم در این همه‌پرسی، به جمهوری اسلامی «آری» گفتند.

خبرگان بررسی قانون اساسی

در روز ۱۲ مرداد ۵۸ مردم بار دیگر پای صندوق‌های رأی رفتند تا ۷۳ منتخب خود را برای بررسی قانون اساسی انتخاب کنند. میزان مشارکت مردم ۷۱/۵۱ درصد بود و ۱۰ میلیون و ۷۸۴ هزار و ۹۳۲ نفر در این انتخابات شرکت کردند.

همه‌پرسی تأیید قانون اساسی

۱۵ میلیون و ۶۹۰ هزار و ۱۴۲ نفر در روز ۱۱ و ۱۲ آذر ۵۸ در همه‌پرسی تأیید قانون اساسی شرکت کرده و قانون اساسی تهیه شده توسط مجلس خبرگان قانون اساسی را تأیید کردند. میزان مشارکت در این همه پرسی بیش از ۷۵ درصد بود.

اولین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری

در روز ۵ بهمن سال ۵۸، اولین انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران برگزار و ابوالحسن بنی‌صدر به عنوان رئیس جمهور انتخاب می‌شود. بیش از ۱۲ میلیون نفر در انتخابات شرکت کرده و میزان مشارکت به ۴۱ / ۶۷ درصد می‌رسد. دریادار سیداحمد مدنی، حسن ابراهیم حبیبی، صادق طباطبایی، کاظم سامی کرمانی، صادق قطب‌زاده و داریوش فروهر از دیگر نامزدهای شناخته شده در این انتخابات بودند.

اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی

این انتخابات در روز ۲۴ اسفند ۵۸ با مشارکت ۵۲ درصدی مردم برگزار می‌شود. میزان مشارکت مردم ۱۰ میلیون و ۸۷۵ هزار و ۹۶۹ نفر بود.

در این انتخابات فخرالدین حجازی رأی اول تهران را کسب کرد. حسن حبیبی، مهدی بازرگان، سید علی خامنه‌ای، محمدجواد باهنر، محمدعلی رجایی، علی اکبر ناطق نوری، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، ابراهیم یزدی، اعظم طالقانی، مصطفی چمران و عزت الله سحابی از معروف‌ترین چهره‌های سیاسی کشور بودند که مجلس راه یافتند.

دومین و سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری

با عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری توسط مجلس شورای اسلامی، دومین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری در روز دوم مرداد سال ۶۰ با مشارکت ۶۴ درصدی مردم برگزار شد. محمدعلی رجایی بیشترین رأی را کسب و به عنوان دومین رئیس جمهور انتخاب شد. سیداکبر پرورش، عباس شیبانی، حبیب الله عسگراولادی از دیگر نامزدهای این انتخابات بودند.

با شهادت شهید رجایی در روز ۸ شهریور سال ۶۰، سومین دوره انتخابات در ۱۰ مهر همان سال برگزار شد و سیدعلی خامنه‌ای با کسب ۹۵ درصد آرا پیروز انتخابات شد. اکبر پرورش، سید رضا زواره‌ای و حسن غفوری‌فرد از نامزدهای تأیید صلاحیت شده این انتخابات بودند. میزان مشارکت در این انتخابات بیش از ۷۴ درصد بود.

کرامات وفضایل امام رضا (ع)

امام هشتم شیعیان حضرت علی بن موسی الرضا (ع) روز یازدهم ذیقعده سال ۱۴۸ هـ. ق در مدینه دیده به جهان گشود.

دوران امامت آن حضرت ۲۰ سال بود که با سه تن از حکمرانان مستبدّ عباسی، یعنی هارون (ده سال)، امین (پنج سال) و مأمون (پنج) سال معاصر بود. امام رضا در آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هـ. ق در سن ۵۵ سالگی توسط مأمون مسموم شد و در سناباد نوقان که امروزه یکی از محلات مشهد مقدس محسوب می شود به شهادت رسید و در محل مرقد فعلی به خاک سپرده شد.

1)برترین اندیشمند
خود امام رضا (ع) در مورد دانش بی کران حضرتش و برتری بر اندیشمندان و متفکّرین علوم مختلف می فرماید: «زمانی من در مسجدالنبی می نشستم و در آن موقع دانشمندان زیادی در مدینه بودند، هرگاه یکی از آن ها در پاسخ پرسشی عاجز می گشت و دیگران هم نمی توانستند از عهده جواب برآیند، همگی به من اشاره می کردند و مسائل مشکل را مطرح می کردند و من پاسخ همه آن ها را می دادم.»

مرحوم شیخ صدوق می گوید: «مأمون در هر جا که احتمال می داد دانشمندی باشد و توانایی مناظره و مباحثه با امام رضا(ع) را داشته باشد به مجلس خویش دعوت می کرد و او را با امام هشتم(ع) وارد بحث می نمود.

او در این زمینه تلاش های فراوانی به عمل آورد تا اندیشمندان و نظریه پردازان فرقه ها و گروه های مختلف اسلامی و غیراسلامی در مباحثه علمی بر آن حضرت پیروز شوند، امّا امام رضا(ع) در تمام آن جلسات و مناظره های سنگین و پیچیده بر تمام دانشمندان عصر خویش غلبه می کرد. آن حضرت با کسی به بحث و مناظره نمی پرداخت مگر این که در پایان، طرف مقابل به فضیلت و برتری و دانش سرشار امام هشتم (ع) اعتراف می نمود و در برابر استدلال های قوی و محکم او سر تعظیم فرود می آورد.»

2) دریای کرم
«یسع بن حمزه» می گوید: در مجلس امام رضا(ع) مشغول گفت و گو بودیم که مردی وارد شد و گفت: سلام بر تو ای فرزند پیامبرخدا! من مردی از دوستان شما هستم. اکنون از زیارت خانه خدا بازگشته ام و چیزی که بتوانم با آن خود را به خانه برسانم ندارم. مرا به دیارم بفرست، من دارای نعمت و دولت هستم و مستحق صدقه نیستم. آنچه به من ببخشی از سوی شما صدقه خواهم داد. امام (ع) از او خواست بنشیند بعد از پایان جلسه حضرت به خانه رفت و لحظاتی بعد در را بست ؛ سپس دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید آن مرد خراسانی کجاست؟ مرد پاسخ داد: این جا هستم. امام(ع) فرمود: این دویست دینار را بگیر و با آن هزینه سفرت را تأمین کن. یکی از یاران حضرت پرسید: فدایت شوم به او مهربانی کردی و چهره پنهان ساختی؟!

حضرت فرمود: چون نیازش را برآوردم، نخواستم خواری خواهش را در چهره اش ببینم. آیا این حدیث پیامبر(ص) را نشنیده ای که فرمود: کار نیکی که پنهان انجام شود، برابر هفتاد حج است.

3)مدافع حریم اسلام
مسأله دفاع فرهنگی و علمی از کیان اسلام و جلوگیری منطقی از بدعت ها و گمراهی ها از ضروریات اسلام است و موجب پاداش های عظیم و محبوبیّت های بسیار بزرگ در پیش گاه خداوند خواهد شد ؛ به طوری که پیامبر(ص) در مورد نگهبانی از حریم دین و حکومت اسلامی فرموده است: «یک شب نگهبانی از حریم حکومت اسلامی برتر از هزار شب عبادت که روزش را انسان روزه بگیرد می باشد»

حضرت امام رضا(ع) در این راستا می فرماید: «عده ای از غالیان، اخباری را در مورد تشبیه به خدا و مسأله جبر در شأن ما به دروغ جعل کردند و با این بیهوده گویی ها عظمت خدا را کوچک نمودند.

هر کس آن ها را دوست بدارد با ما دشمنی نموده و هر کس آنها را دشمن بدارد با ما دوستی نموده است ؛ هر کس با آن ها رابطه برقرار سازد از ما بریده است و هرکس از آن ها ببرد با ما پیوند برقرار نموده است، هرکس نسبت به آن ها بی اعتنایی کند، به ما نیکی نموده و هرکس به آنها نیکی کند، به ما بی اعتنایی و جفا کرده است: هر کس آن ها را گرامی بدارد به ما اهانت نموده و هر کس که به آن ها اهانت کند، به ما احترام نموده است، هر کس به آنها بدی کند به ما خوبی کرده و هر کس به آن ها خوبی کند، به ما بدی نموده است، هر کس آن ها را تصدیق کند، ما را تکذیب نموده و هرکس که آنها را تکذیب کند، ما را تصدیق نموده است. هر کسی که شیعه ماست، هرگز آن ها را یار خود نگیرد و با آن ها همکاری ننماید.»

4)کرامات رضوی
معجزات و کرامات حضرت رضا(ع) بسیار زیاد است، به طوری که شیخ حرّ عاملی می نویسد: «معجزات امام رضا (ع) از حدّ تواتر تجاوز کرده است.» بنابراین چه بسیار انسان هایی هستند که با تشرّف به بارگاه ملکوتی آن امام همام (ع) از دریای بی کران کرامتش بهره و نصیبی برده اند.

شیخ صدوق می گوید: وقتی رکن الدوله، یکی از وزرای حکومت آل بویه را از رفتن به زیارت امام علی بن موسی الرضا(ع) با خبر ساختم، به من گفت: مرقد آن امام (ع) را بارها زیارت کرده ام و حاجت های زیادی از ایشان گرفته ام. هنگامی که به آن جا رفتی برای من دعا کن و به جای من زیارت نما که در آن مکان دعا اجابت می شود.

«ابومنصور عبدالرزّاق» وقتی فهمید که حاکم توس (معروف به بیوردی) فرزندی ندارد، به او گفت: چرا به زیارت امام رضا (ع) نمی روی تا در آن جا از خداوند فرزندی طلب کنی؟ من بارها در آن جا حوائجی از خداوند خواسته ام و خداوند حاجتم را به برکت آن امام بزرگوار بر آورده نموده است. حاکم توس می گوید: نزد امام رضا(ع) رفتم و از خداوند حاجتم را خواستم. خداوند فرزند پسری به من عطا کرد.

 

5) انیس قرآن
ره پویان راه یقین و سالکان کوی عشق از آن جایی که دل در گرو ذات اقدس خداوند دارند، کتاب او را پرتوی از ذات الهی و واسطه سخن ربّ مالک با عبد سالک می دانند، از این رو با قرآن انس ویژه ای داشته و دل و جان و اعمال خویش را با آن گوهر حیات بخش خدایی می کنند.

در سیره هشتمین ستاره فروزان آسمان امامت و ولایت انس با قرآن به وضوح دیده می شود. آن بزرگوار هر سه روز یک بار تمام قرآن را تلاوت می کرد و در آیات آن تدبّر می نمود.

امام رضا(ع) شب ها هنگام خوابیدن، در بستر خویش زیاد قرآن می خواند و چون به آیه ای می رسید که در آن یادی از بهشت یا جهنم شده است، می گریست و از خداوند بهشت می طلبید و از دوزخ به خداوند پناه می برد: «… فاذا مرّ بآیةٍ فیها ذکر جنّةٍ او نارٍ بکی و سأل اللّه الجنّة و تعوّذ به من النّار .

همچنین درباره اوصاف قرآن سخنان گهرباری از ایشان به یادگار مانده است که هر خواننده را به فکر و اندیشه در این کتاب وا می دارد. آن حضرت قرآن کریم را کتاب هدایت گر، سرچشمه حیات و مایه عزّت دانسته، بنابراین می فرماید: «هو حبْل اللّه المتین و عروتُهُ الوثْقی و طریقتُهُ المُثلی، المؤدّی الی الجنّة و المنجی من النّار لا یخْلُقُ من الازمنة و لا یغثُّ علی الالسنة لانّه لمْ یجعلْ لزمانٍ دون زمانٍ بلْ جُعل دلیلُ البرهان و حجّةٌ علی کلّ انسانٍ لایأتیه الباطلُ منْ بین یدیه و لا من خلفه تنزیلٌ من حکیمٍ حمیدٍ؛ قرآن ریسمان محکم الهی و دستگیره محکم و راهی نمونه و بی بدیل است که به بهشت منتهی می شود و انسان را از آتش نجات می دهد. در طول زمان کهنه نمی شود و ارزش و اعتبار خود را از دست نمی دهد، زیرا برای یک عصر قرار داده نشده است، بلکه راهنما، برهان و حجّت برای هر انسان است. باطل و نادرستی در آن راه نمی یابد، نه از پیش رو و نه از گذشته ها. این کتاب فرستاده خدای حکیم و ستوده است.»

6)پاسدار نماز
همه پیامبران و امامان و اولیای خدا حرمت نماز را به بهترین وجه حفظ می کردند و آن را با کیفیت بسیار عالی اقامه می نمودند. پس از معرفت به خدا و اصول اعتقادات، بر همه چیز آن را مقدّم می داشتند.

از منظر حضرت رضا(ع) هیچ عملی برتر و با ارزش تر از نماز نیست و آن را در اول وقت اقامه می کرد به همین جهت آن حضرت (ع) به «ابراهیم بن موسی» فرمود: «لاتؤخّرنّ الصّلوة عن اوّل وقتها الی آخر وقتها من غیر علّةٍ…؛ نماز را همیشه در اول وقت شروع کن و آن را بدون علت از اول وقت به تأخیر مینداز…

امام هشتم به هیچ قیمتی فضیلت نماز اول وقت را از دست نمی داد. حتی در مهم ترین جلسات سیاسی و علمی امام به نماز اول وقت اهمیّت می داد. نقل می شود که به دستور مأمون، علمای برجسته از فرقه های گوناگون در مجالس مناظره حاضر می شدند و امام رضا(ع) با آن ها بحث و مناظره می کرد. در یکی از این مجالس «عمران صائبی» که از دانشمندان بزرگ بود، حاضر شد و درباره توحید با امام رضا(ع) وارد گفت و گو گردید. در آن جلسه امام سؤال های او را با حوصله، متانت و استدلال های قطعی پاسخ داد و او را به سوی توحید متمایل کرد. هنگامی که بحث و مناظره به اوج خود رسیده بود، حضرت رضا(ع) احساس کرد که وقت اذان ظهر و هنگام نماز است، بنابراین به مأمون فرمود: وقت نماز فرا رسیده است.

عمران صائبی که به حقایقی دست یافته و از دریای دانش سرشار امام هشتم بهره هایی برده بود با التماس گفت: آقای من! گفت و گو و پاسخ های خویش را قطع مکن، زیرا دل من آماده پذیرش سخنان شماست. امّا آن حضرت تحت تأثیر سخنان عاطفی و احساس برانگیز او قرار نگرفت و فرمود: عیبی ندارد نماز را می خوانیم و دوباره به گفت و گو ادامه خواهیم داد. در این حال امام و همراهان به اقامه نماز مشغول شدند. حضرت بعد از اقامه نماز دوباره به گفت و گو ادامه داد و پاسخ های روشن گرانه خویش را ارایه نمود.

7)اسوه شجاعت
پس از شهادت حضرت امام موسی کاظم(ع) دوران امامت حضرت امام رضا(ع) در عصر هارون آغاز شد. با این که شرایط بسیار سخت بود امام امامت خود را آشکار و هدایت مردم را شروع کرد.

محمدبن سنان که یکی از شیعیان است می گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: «شما چگونه جرأت کردید که بعد از پدرتان، امامت خود را آشکار کنید با این که از شمشیر هارون خون می چکد؟» آن حضرت در پاسخ سؤال من فرمود: «همان گونه که پیامبر(ص) در برابر ابوجهل ایستادگی و مقاومت کرد و فرمود: اگر ابوجهل یک دانه مو از سرم بردارد من پیامبرنیستم، من نیز به شما می گویم: اگر هارون از سرم یک لاخه مو بگیرد، من امام نیستم.»

 

8) حکیم خردورز
امام رضا(ع) در روزگاری که امامت الهی در حد پادشاهی و ولایت عهدی تنزّل یافته بود، از عقل و خرد خویش بیش ترین بهره را برد و با تشکیل مناظرات و احتجاجات عقلانی، خردورزان را جذب خویش نمود و عده ای از آن ها را به راه اصلی و حجت ظاهری و امامت هدایت نمود.

آن حضرت در تمام عرصه های زندگی به ویژه عرصه سیاسی اش رفتاری کاملاً حکیمانه و خردورزانه داشت. پذیرش ولایت عهدی در دوران امامتش یک موضع کاملاً عاقلانه بود که توانست تمام شیطنت ها و نقشه های مأمون را خنثی کند.

نتیجه این خردورزی و تدبیر آن شد که اولاً: افرادی که حتی امام را نمی شناختند و یا بغض آن حضرت را در دل داشتند با این تدبیر حکیمانه جزو عاشقان و شیفتگان امام رضا(ع) شدند.

ثانیاً: نه تنها مأمون نتوانست معارضان و مخالفان شیعی را به خود خوش بین سازد، بلکه امام (ع) مایه امید و تقویت روحیه آنان شد و ثالثاً: نه تنها مأمون نتوانست امام(ع) را متهم به حرص بر دنیا و عشق به مقام و منصب نماید، بلکه حشمت ظاهری بر عزّت معنوی او افزود.

کوتاه سخن این که مأمون در این معامله نه تنها چیزی بدست نیاورد، بلکه بسیاری چیزها را از دست داد. این جا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد و در صدد برآمد که خطای فاحش خود را جبران کند که تنها راه آن شیوه توسل به قتل و نقشه بود.

ب) ديدگاه اهل سنت درباره امام رضا عليه السلام

شخصيت و جايگاه والاي امام رضاعليه السلام، بزرگان اهل سنت را به مدیحه سرائی درباره ابعاد معنوي آن حضرت کشانده كه در اينجا به گوشه هايي از سخنان آنان درباره امام اشاره مي شود:
1) مجد الدين ابن اثير جَزَري (606  ق): “ابو الحسن علي بن موسي [عليهما السلام ]… معروف به رضا… مقام و منزلت ايشان همانند پدرشان موسي بن جعفر [عليهما السلام ]مي باشد… امامت شيعه در زمان علي بن موسي [عليهما السلام ]به ايشان منتهي شد. فضايل وي قابل شمارش نيست. خداوند رحمت خود و
2) محمد بن طلحه شافعي (652 ق): “سخن در اميرالمؤمنين علي [عليه السلام ]و زين العابدين علي [عليه السلام ]گذشت و ايشان علي الرضا [عليه السلام ] سومين آنها مي باشد. كسي كه در شخصيت ايشان تأمل كند، درمي يابد كه علي بن موسي {عليهما السلام } وارث امير المؤمنين علي و زين العابدين علي [عليهما السلام ] مي باشد و حكم مي كند كه ايشان سومين علي مي باشد. ايمان و جايگاه و منزلت ايشان و فراواني اصحاب ايشان باعث شد مأمون وي را در امور حكومت شريك كند و ولايت عهدي را به ايشان بسپارد.”
3) عبد اللّه بن اسعد يافعي (768 ق): “وي امام جليل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل كرم، ابو الحسن علي بن موسي الكاظم [عليهما السلام ] مي باشد… وي يكي از دوازده امام شيعيان است كه اساس مذهب بر
4) يوسف بن اسماعيل نبهاني (1350 ق): “علي بن موسي [عليهما السلام ] از بزرگان ائمه و چراغهاي امت از اهل بيت نبوت و معدن علم و عرفان و كرم و جوانمردي مي باشد. وي جايگاه والايي داشته ، نام.”
5) ابو الفوز محمد بن امين بغدادي مشهور به سُويدي: “[علي بن موسي عليهما السلام ] در مدينه به دنيا آمد و بسيار گندمگون بود و كراماتش زياد و مناقبش مشهور است كه در اينجا نمي گنجد.”
6) عباس بن علي بن نور الدين مكّي: “فضايل علي بن موسي [عليهما السلام ]هيچ حد و حصري ندارد.”


ج) برخی پیشگویی های امام رضاعليه السلام

1)                        بشارت پيامبرصلي الله عليه وآله

در نقل هاي اهل سنت آمده زماني كه حميده مادر امام كاظم عليه السلام كنيزي به نام نجمه را از بازار خريداري كرد، پيامبرصلي الله عليه وآله را در خواب ديد كه به ايشان فرمود: اين كنيز را به فرزندت (امام كاظم عليه السلام) هديه كن! همانا از اين كنيز، فرزندي به دنيا خواهد آمد كه بهترين اهل زمين مي باشد. و حميده نيز چنين كرد و امام، نام نجمه را به طاهره تغيير داد.

2) هارون بر من چيره نمي شود

از صفوان بن يحيي نقل شده كه مي گويد: “بعد از شهادت امام كاظم و امامت علي بن موسي الرضا [عليهما السلام ] از توطئه دوباره هارون عليه امام رضا{عليه السلام} ترسيديم و به امام جريان را گفتيم. امام فرمود: هارون تلاش خود را انجام مي دهد، ولي كاري از پيش نمي برد. صفوان مي گويد: يكي از معتمدين برايم نقل كرد كه يحيي بن خالد برمكي به هارون الرشيد گفت: علي بن موسي [عليهما السلام ] ادعاي امامت مي كند - و با اين سخن قصد تحريك هارون را داشت - هارون در جواب گفت: آنچه كه با پدرش انجام داديم، بس است. آيا مي خواهي همه آنها را بكشيم؟”

 3)کشتن امین توسط مامون

از حسين بن يسار نقل شده كه مي گويد: “روزي علي بن موسي الرضا [عليهما السلام ] به من فرمود: همان عبد اللّه برادرش محمد را خواهد كشت. از امام پرسيدم: يعني عبد اللّه بن هارون، محمد بن هارون را خواهد كشت؟ امام فرمودند: بله، عبد اللّه مأمون ، محمد امين را خواهد كشت. و طبق پيشگويي امام اين اتفاق افتاد.”

3) فرزندان دوقلو

از بكر بن صالح نقل شده كه مي گويد: “نزد امام رضا [عليه السلام ] رفتم و به وي گفتم: همسرم كه خواهر محمد بن سنان از خواص و شيعيان شما مي باشد، حامله است و از شما مي خواهم دعا كنيد خداوند فرزند پسري به من دهد. امام فرمود: دو فرزند در راه است. از نزد امام رفتم و پيش خود گفتم: اسم يكي را محمد و ديگري را علي مي گذارم. در اين هنگام، امام مرا فرا خواند و بدون اينكه از من چيزي بپرسد، به من فرمود: اسم يكي را علي و ديگري را ام عمرو بگذار!وقتي كه به كوفه رسيدم، همسرم يك پسر و يك دختر به دنيا آورده بود و اسم آنها را همان گونه كه امام فرموده بود، گذاشتم. به مادرم گفتم: معني ام عمرو چيست؟ به من جواب داد: مادر بزرگت ام عمرو نام داشت.”


4)افزايش ثروت

از حسين بن موسي نقل شده كه مي گويد: “به همراه عده اي از جوانان بني هاشم نزد امام رضاعليه السلام نشسته بوديم كه جعفر بن عمر علوي با شكل و قيافه فقيرانه بر ما گذشت. بعضي از ما با نگاه مسخره آميزي به حالت وي نگريستيم. امام رضاعليه السلام فرمودند: به زودي مي بينيد زندگي وي تغيير كرده، اموالش زياد و خادمينش بسيار و ظاهرش آراسته مي شود. حسين بن موسي مي گويد: پس از گذشت يك ماه والي مدينه عوض شد و جعفر نزد والي جديد مقام و منزلت خاصي پيدا كرد و زندگي اش همان گونه كه امام فرمود، تغيير كرد و بعد از آن جعفر بن عمر علوي را احترام و براي وي دعا مي كرديم.”

 

 

 5) خود را براي مرگ آماده كن!

حاكم نيشابوري به سند خودش از سعيد بن سعد نقل مي كند كه روزي امام رضاعليه السلام به مردي نگاهي كرد و به او فرمود: “يا عَبْدَ اللَّهِ اُوصِ بِما تُرِيدُ وَاسْتَعِدَّ لِما لا بُدَّ مِنْهُ فَماتَ الرَّجُلُ بَعْدَ ذلِكَ بِثَلاثَةِ اَيَّامٍ؛(12) اي بنده خدا! به آنچه مي خواهي وصيت كن و خود را براي چيزي كه گريزي از آن نيست (مرگ)، آماده كن! [راوي مي گويد:] پس آن مرد پس از سه روز از دنيا رفت.”

6) تعبير خواب

حاكم نيشابوري به سند خود از ابو حبيب نقل مي كند كه ابو حبيب مي گويد: “روزي رسول اللّه صلي الله عليه وآله را در خواب - در منزلي كه حجاج در آن اتراق مي كنند - ديدم. به ايشان سلام كردم. نزد ايشان ظرفي از خرماي مدينه - كه خرماي صيحاني نام داشت - بود. ايشان به من هجده خرما دادند و من خوردم. پس از بيدار شدن، مزه خرما در دهانم بود و آرزو مي كردم دوباره از آن بخورم. پس از بيست روز ابو الحسن علي بن موسي الرضاعليهما السلام از مدينه به مكه آمد و در آن مكان نزول كرد و مردم براي ديدار وي شتافتند. من نيز به آنجا رفتم و ديدم ايشان در همان جايي كه پيامبرصلي الله عليه وآله را در خواب ديدم، نشسته است؛ در حالي كه ظرفي از خرماهاي مدينه و خرماي صيحاني نزدش بود. به امام سلام كردم و ايشان مرا نزد خود فراخواند و مشتي از خرما به همان مقداري كه پيامبرصلي الله عليه وآله در خواب به من عطا فرموده بود، به من داد. به ايشان عرض كردم: زيادتر خرما بدهيد! امام فرمودند: اگر رسول اللّه صلي الله عليه وآله زيادتر مي دادند، من هم به تو زيادتر مي دادم.”

7) ناپايداري ولايت عهدي

مدايني مي گويد: “هنگامي كه امام رضاعليه السلام در مجلس بيعت ولايت عهدي نشسته بود، در حالي كه لباس مخصوص را پوشيده بود و سخنرانان صحبت مي كردند، نگاهي به بعضي از اصحاب خود كرد و مشاهده نمود كه يكي از اصحابش از اين جريان (ولايت عهدي امام) بسيار خرسند و خوشحال است. امام به وي اشاره كرد و او را نزد خود طلبيد و درگوشي به وي فرمود: قلب خود را به اين ولايت عهدي مشغول نكن و به آن دل نبند و خوشحالي نكن؛ چرا كه اين امر باقي نمي ماند.” (14)

 

8) رسوايي توطئه گران

شبراوي شافعي نقل مي كند: “زماني كه مأمون امام رضاعليه السلام را ولي عهد و خليفه بعد از خود قرار داد، اطرافيان مأمون از كار خليفه ناراضي بودند و ترس اين را داشتند كه خلافت از بني عباس خارج شود و به بني فاطمه بازگردد؛ لذا كينه و نفرت از آن حضرت داشتند و منتظر فرصتي براي ابراز اين نفرت و كينه بودند.امام رضاعليه السلام هميشه وقتي كه وارد بر خليفه مي شد، از دالاني عبور مي كرد كه پرده اي داشت و خدّام و نگهبانان، مأمور احترام و ايستادن و سلام كردن بر امام و برداشتن پرده بودند تا امام عبور كند. قرار بعد از اين تصميم، امام رضاعليه السلام طبق عادت روزانه وارد دالان شد و افراد سلام نكردند و به امام احترام نگذاشتند؛ اما برخلاف تصميم خود و طبق عادت روزانه، پرده را كنار زدند تا امام عبور كند. بعد از اين جريان، همديگر را ملامت كردند كه چرا پرده را كنار زديد؟ قرار شد روز بعد چنين نكنند. روز بعد امام رضاعليه السلام وارد شد و بر وي سلام كردند؛ اما پرده را برنداشتند. در اين هنگام باد شديدي وزيد و پرده را از حد معمول خود نيز بالاتر برد و امام وارد شد و هنگام خروج نيز چنين شد. بعد از اين جريان با يكديگر به سخن نشستند و در مورد امام رضاعليه السلام چنين مي گفتند كه اين شخص نزد خداوند جايگاه ويژه اي دارد. بعد از اين قضيه، قرار گذاشتند به ايشان خدمت كنند كه اين كار از همه كارها بهتر است.”


9)پيشگويي از چگونگي شهادت

زماني كه مأمون به خاطر بيماري نتوانست نماز عيد را بخواند، از امام رضا عليه السلام درخواست نمود كه ايشان اقامه نماز كند. امام نيز درحالي كه پيراهن كوتاه سفيد و عمامه سفيد پوشيده بود و در دستشان عصا بود، روانه نماز شدند و در ميان راه بلند مي فرمودند: “اَلسّلامُ عَلي اَبَوَيَّ آدَمَ وَنُوحٍ السَّلامُ عَلي ابَوَيَّ اِبْراهِيمَ وَاِسْماعِيلَ السَّلامُ عَلي اَبَوَيَّ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ السَّلامُ عَلي عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ؛ سلام بر پدرانم آدم و نوح، سلام بر پدرانم ابراهيم و اسماعيل سلام بر پدرانم محمد و علي، سلام بر بندگان صالح خداوند.” در اين حال بود كه مردم به طرف امام هجوم آوردند و بر دست ايشان بوسه مي زدند و از ايشان تجليل مي كردند. خبر به خليفه رسيد كه اگر اين وضعيت ادامه پيدا كند، خلافت از دست تو خارج مي شود. در اين زمان، مأمون شخصاً وارد شد و خود را به بعد از اين جريان، امام مطالبي مهم و سرّي را به هرثمة بن اعين (يكي از خادمين مأمون كه محبّ اهل بيت عليهم السلام بود و خود را از شيعيان امام رضاعليه السلام مي دانست و در خدمت آن حضرت نيز بود) فرمود. هرثمة مي گويد: روزي سرورم ابو الحسن رضاعليه السلام مرا طلبيد و به من فرمود: اي هرثمة! مي خواهم تو را از مطلبي آگاه سازم كه بايد نزد تو پنهان بماند و تا زماني كه زنده هستم، آن را براي كسي فاش نكني؛ اگر فاش كني، من دشمن تو پيش خدا خواهم بود. هرثمة گفت: قسم خوردم كه تا زنده هستند، درباره اين مطلب لب به سخن نگشايم.امام فرمود: اي هرثمة! سفر آخرت و ملحق شدنم به جدم و پدرانم نزديك شده و اجلم فرا رسيده. همانا من بر اثر خوردن انگور و انار مسموم از دنيا خواهم رفت و خليفه مي خواهد قبر مرا پشت قبر پدرش هارون الرشيد قرار دهد؛ اما خداوند نمي گذارد و زمين اجازه نمي دهد تا مأمون چنين كاري كند و هر چه تلاش مي كنند تا زمين را حفر كنند [و مرا پشت قبر هارون دفن كنند] نمي توانند و اين مطلب را بعداً خواهي ديد.اي هرثمة! همانا محل دفن من در فلان جهت مي باشد. پس بعد از وفات و تجهيز من براي دفن، مأمون را از اين مسائلي كه برايت گفتم، آگاه كن! تا اينكه مرا بيش تر بشناسند و به او (مأمون) بگو: هنگامي كه مرا در تابوت گذاشتند و آماده نماز كردند، كسي بر من نماز نخواند تا اينكه فرد عرب ناشناسي به سرعت از صحرا به طرف جنازه من مي آيد و در حالي كه گرد و غبار سفر بر چهره دارد و مركبش ناله مي زند، بر جنازه من نماز مي خواند. شما نيز با او به نماز بايستيد و پس از نماز، جنازه مرا در فلان مكان كه مشخص كرده ام، دفن كنيد! همين كه مقداري از زمين را حفر كنيد، قبري را مي يابيد كه آماده مي باشد و در عمق آن آب زلالي وجود دارد. اگر سنگهاي طبق شده را برداريد، آب شروع به جوشيدن مي كند. همانا اينجا مدفن من مي باشد. پس مرا در اينجا دفن كنيد! اي هرثمة! واي بر تو كه اين مطالب را قبل از وفاتم به كسي بگويي! هرثمة مي گويد: مدتي نگذشت كه تمامي اين جريانات اتفاق افتاد و امام رضاعليه السلام نزد خليفه انگور و انار مسموم خورد و از دنيا رفت… و طبق فرمايش آن حضرت [كه فرمود بعد از وفات، اين مطالب رابه مأمون بگو] بر مأمون وارد شدم و ديدم وي در فراق امام رضاعليه السلام دستمال در دست دارد و گريه مي كند. به وي گفتم: اي خليفه! اجازه مي دهيد مطلبي را بگويم؟ مأمون اجازه سخن گفتن داد. گفتم: امام رضاعليه السلام سرّي را در دوران حياتش به من فرمود و از من عهد گرفت كه آن را تا هنگامي كه زنده است، براي كسي بازگو نكنم. قضيه را براي مأمون وقتي كه مأمون از اين قضيه خبردار شد، شگفت زده شد و سپس دستور به تجهيز و آماده كردن جنازه امام داد و همراه وي آماده خواندن نماز بر ايشان شديم كه در اين هنگام فردي ناشناس با همان مشخصاتي كه امام گفته بود، از طرف صحرا به سمت جنازه مطهر آمد و با هيچ كس صحبتي نكرد و بر امام نماز خواند و مردم نيز با وي نماز خواندند. خليفه دستور داد كه وي را شناسايي كنند و نزد وي بياورند؛ امّا اثري از وي و شتر او نبود. سپس خليفه دستور داد پشت قبر هارون الرشيد قبري حفر كنند. هرثمة به خليفه گفت: آيا شما را به سخنان علي بن موسي الرضاعليهما السلام آگاه نساختم؟ مأمون گفت: مي خواهيم ببينيم سخن وي راست است يا خير؟در اين هنگام، نتوانستند قبر را حفر كنند و گويا زمين از صخره نيز سخت تر شده بود؛ به گونه اي كه تعجب حاضرين را برانگيخت. در اين زمان، مأمون به صدق سخن علي بن موسي الرضاعليهما السلام پي برد و به من گفت: مكاني را كه علي بن موسي الرضاعليهما السلام از آن خبر داده، به من نشان بده! محل را به وي نشان دادم و همين كه خاك را كنار زديم، قبرهاي طبقه بندي شده و آماده را ديديم با همان مشخصاتي كه علي بن موسي الرضاعليهما السلام فرموده بود. زماني كه مأمون اين وضعيت را ديد، بسيار شگفت زده شد. ناگهان آب به اعماق زمين فرو رفت و آن مكان خشكيد. سپس پيكر امام را داخل قبر گذاشتيم و خاك روي آن ريختيم. بعد از اين جريان، خليفه هميشه متعجب بود از چيزي كه ديده و مطالبي كه از من شنيده بود و تأسف و حسرت مي خورد و هر زماني كه با وي خلوت مي كردم، از من تقاضا مي كرد قضيه را تعريف كنم و من دوباره تعريف مي كردم و تأسف وي مضاعف مي شد و مي گفت: “اِنَّا لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ"."چنان كه گذشت، بعد از شهادت امام رضاعليه السلام مأمون مكرراً هرثمة را به حضور خود فرا مي خواند و جريان پيشگويي امام درباره كيفيت شهادت و ساير حوادث را بازنگري مي كرد و با حسرت جمله “اِنَّا لِلَّهِ وَاِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ” را بر زبان جاري مي ساخت.
بزرگان اهل سنت درباره محل دفن امام رضا[عليه السلام ] نيز مطالبي را بيان كرده اند؛ از جمله، ذهبي در مواضع متعدد از تأليفات خود درباره مشهد الرضاعليه السلام مي گويد: “وَلِعَلِيِّ بْنِ مُوسي مَشْهَدٌ بِطُوسَ يَقْصِدُونَهُ بِالزِّيارَةِ؛(17) در طوس براي علي بن موسي، مشهدي است كه [مردم ] قصد زيارت او را مي كنند.” “وَلَهُ مَشْهَدٌ كَبِيرٌ بِطُوسَ يُزارُ؛(18) و براي او [علي بن موسي عليهما السلام ] مشهد بزرگي در طوس است كه زيارت مي شود.” “وَمَشْهَدُهُ مَقْصُودٌ بِالزِيارِةِ.؛ (19) مشهد او مورد زيارت واقع مي شود."ابن عماد حنبلي دمشقي نيز مي گويد: “وَلَهُ مَشْهَدٌ كَبِيرٌ بِطُوسَ يُزارُ.” برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا[عليه السلام ] نيز جالب و شگفت انگيز است؛ مثل بسيار زيارت كردن قبر امام رضا[عليه السلام ] توسط ابن حبان بستي (354  ق)، ابوبكر بن خُزيمة (311 ق) و عديلة بن ابي علي ثقفي (328 ق) و تواضع و تضرعات بسيار ابوبكر بن خُزيمة كه موجب شگفتي شاگردان وي شده است.حاكم نيشابوري درباره ابوبكر بن خُزيمة و ابوعلي ثقفي مي گويد: “از محمد بن مومل شنيدم كه مي گفت: روزي با پيشواي اهل حديث ابوبكر بن خزيمة و ابوعلي ثقفي و ديگر مشايخ خود به زيارت قبر علي بن موسي الرضا [عليهما السلام ] به طوس رفتيم، در حالي كه آنها بسيار به زيارت قبر ايشان مي رفتند. محمد بن مومل مي گويد: احترام و بزرگداشت و تواضع و گريه و زاري ابن خزيمة نسبت به قبر علي بن موسي [عليهما السلام ] همگي ما را شگفت زده كرد.” جالب است بدانيم ابن خزيمة نزد اهل سنت جايگاه ويژه اي داشته؛ به گونه اي كه از وي به عنوان: شيخ الاسلام، امام الائمة، الحافظ، الحجة، الفقيه، بي نظير، و زنده كننده سنت رسول الله صلي الله عليه وآله تعبير كرده و او را در علم و حديث و فقه و اتقان ضرب المثل حاكم نيشابوري در مورد ابوعلي ثقفي نيز كه از نوادگان حجاج بن يوسف مي باشد، تعابيري چون: امام، محدث، فقيه، علامه، شيخ خراسان، مدرس فقه شافعي در خراسان، امام در اكثر علوم شرعي، و حجت خدا بر خلق در دوران خودش به كار برده(23) كه نشانگر اهميت و جايگاه اين شخصيت است.ابن حبّان بُستي مي گويد: “علي بن موسي الرضا[عليهما السلام ] از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بيت [عليهما السلام ] و بني هاشم مي باشد. اگر از وي روايتي شود، واجب است حديثش معتبر شناخته شود…  من به دفعات قبر ايشان را زيارت كرده ام. زماني كه در طوس بودم، هر مشكلي برايم رخ مي داد، قبر علي بن موسي الرضا را - كه درود خدا بر جدّش و خودش باد - زيارت مي كردم و براي برطرف شدن مشكلم دعا مي نمودم و دعايم مستجاب و مشكلم حل مي شد. اين كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفي و اهل بيتش - كه درود خدا بر او و اهل بيتش باد - بميراند.” اين جملات حاكي از نفوذ معنوي امام رضا[عليه السلام ] بر قلوب مي باشد كه حتي پس از گذشت سالياني از شهادت ايشان، قبر و بارگاه ملكوتي آن حضرت مورد توجه خاص و عام بوده و كساني چون ابن خزيمة و ابن حبان علاوه بر زيارت قبر امام رضا[عليه السلام ] به ايشان متوسل شده، براي رفع مشكلات مادي و معنوي خود به اين مكان مقدس پناه مي بردند.ابن حبان بستي در ميان اهل سنت جايگاه والايي داشته ؛ به گونه اي كه از وي به: امام، علامه، حافظ، شيخ خراسان، يكي از استوانه هاي علم در فقه.

 

 

 

منابع

    1) تتمة جامع الاصول، ابن اثير، دارالفكر، چ اوّل، 1412 ق، بيروت، ج 2، ص 715.

   2)مطالب السؤل، محمد بن طلحه شافعي، مؤسسة البلاغ، چ اوّل، 1419 ق، بيروت، ص 128.

 ( 3   مرآة الجنان، عبد اللّه بن اسعد يافعي، دار الكتب العلمية، چ اوّل، 1417 ق، بيروت، ج 2، ص 10.

            4)جامع كرامات الاولياء، يوسف بن اسماعيل نبهاني، دار الفكر، چ اوّل، 1414 ق، بيروت، ج 2، ص 311.         

            5)  سبائك الذهب في معرفة قبائل العرب، ابو الفوز سُويدي، المكتبة العلمية، بي تا، ص 334.

6)  نُزهَة الجليس، عباس بن نور الدين مكّي، مكتبة الحيدرية، چ اوّل، 1417 ق، ج 2، ص 105.

7) روضة الاحباب، عطاء اللّه بن فضل اللّه شيرازي، نسخه خطي كتابخانه آيت اللَّه العظمي مرعشي، ج 4، ص 13؛

 (8الفصول المهمة، ابن صباغ مالكي، دار الاضواء، چ دوم، 1409 ق، بيروت، ص 246؛ نور الابصار، شبلنجي، دار الكتب العلمية، چ اوّل، 1418 ق، بيروت، ص 323؛

 (9 الصواعق المحرقة، ابن حجر هيثمي، مؤسسة الرسالة، چ اوّل، 1417 ق، بيروت، ص 122؛ الفصول المهمّة، ص 247؛ نور الابصار، ص 322؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص 114؛ جامع كرامات الاولياء، ج 2، ص 311
 (10  الفرج بعد الشدة، قاضي ابو علي تنوخي، دار الكتب العلمية، چ اوّل، بيروت، ج 4، صص 172 - 173؛

11) الكواكب الدرية، شيخ عبد الرؤف مناوي، ج 1، ص 256؛ مفتاح النجا في مناقب آل العبا، ص 82؛

(12  سير اعلام النبلاء، مؤسسة الرسالة، چ يازدهم، 1417 ق، بيروت، ج 9، ص 393.